Saturday, July 03, 2004
آموزش ساخت سه تار
با خبر شديم که قرار است سلسله کلاس هايی با عنوان آشنايی با ساز سازی (سه تار) توسط سيد عباس ميرشريفی عضو پيوسته مرکز به زودی در مؤسسه نوروز صبا دائر گردد. گاهان به محض اطلاعات بيشتر اعضا را مطلع خواهد ساخت.
کمانچه کهن باقرخان در دست های حسين سالک
در نشست پژوهشی ماه گذشته مؤسسه آوای مهربانی حاضران موفق به شنيدن صدای ساز 243 ساله باقرخان رامشگر شدند که در زير دستان حسين سالک (عضو پيوسته مرکز) در پرده های همايون به ترنم در آمد. سالک در اين اجرا به بازسازی چند صفحه از باقرخان پرداخت که با تشويق حضار روبرو گرديد.
آموزش در موسیقی ایران
مقاله ای از فرشاد توکلی (عضو پيوسته مرکز) با عنوان فوق در آخرين شماره فصل نامه موسيقی ماهور (شماره 23) منتشر گرديد. توکلی در اين مقاله به بررسی وضعيت کنونی آموزش موسيقی دستگاهی می پردازد.
برنامه های گردهمايی نهم
نهمين گردهمايی مرکز در تاريخ 10 تير 1383 با اين برنامه ها برگزار خواهد گرديد:
- برنامه پژوهشی وزن در موسيقی دستگاهی ايران، اجرا: فريد خردمند
- جلسه پرسش و پاسخ بين استادان واعضاء مرکزحفظ و پژوهش موسيقي
نگرشي به موسيقي عامه پسند
بهاءالدين شمس
شناخت تاريخچه ی هر هنري موجب درك و هدفدار بودن آن هنر ميباشد كه به پيشرفت در هر زمينه ی هنري منجر مي گردد لذا موسيقي نيز به عنوان يكي از هنرهاي عاليه از اين قاعده مستثني نيست و آنچه ما به دنبالش هستيم شناخت موسيقي درست به اين معنا كه حقيقي و با قواعد و اصول خاص خود اجرا شود و درآن كيفيت اخلاقي و اجتماعي در نظر گرفته شده باشد تا آدمي را به تعالي رهنمون سازد و "هدف ا زآن تنها صرف احساس گرايي، تأثير گذاري و تأثير پذيري از احساسات و ذوق عوام پسند نباشد بلكه بر ساختار و نقش انديشه ی زيباشناسي علمي، فرهنگي و هنري استوار گردد و اين روند همان درك و لذت معنوي موسيقي حقيقي است كه البته سستي و خمودگي در آن به منزله ی مرگ هنر و هنرمند
مي باشد چرا كه ميتواند از سويي در يكي از حالات رويا پردازي، احساساتبازي، تخدير و يا افسرده حالي قرار گيرد و از سويي ديگر بخاطر توجه بيش از حد به شيريني و لطافت و احساس زيبايي ظاهري آن، از انديشه و محتوايش دور بماند" .
شايان ذكر است كه موسيقي به لحاظ سيال بودن و حركت در گذر زمان جرياني پر تحرك قلمداد مي گردد كه تلخكاميها و مرارتهاي بسياري را متحمل شده است كه شناخت هركدام از آنها به تقويت و رشد حقيقي آن كمك مي كند. در عصر حاضر تهاجم موسيقي پاپ، راك، جاز و … از سلسله موضوعاتي است كه كمتر به آن توجه شده و بالعكس در جامعه رواج داشته و به نشو و نماي خود همچنان ادامه ميدهد لذا پرداختن به اين حيطه، كاري است بس دشوار . اما از آن جهت كه موجب درك حقيقي آن مي شود قابل تأمل است .
همانطور كه مي دانيد تغيير و تحول در جامعه مستقيماً با پديده هاي اجتماعي، آداب و رسوم، فرهنگ و تمدن ارتباط نزديكي دارد كه تأثير آن در فعاليتهايي كه در زمينه هنري انجام مي گيرد ملموس تر است زيرا هنرمند بعنوان عضوي اجتماعي دستخوش اين تغييرات قرار گرفته و هرچه از حالات دروني و بروني كه به او دست مي دهد در هنرش تجلي مي يابد .
“ با اين تعريف هنر را مي توان در حقيقت بازتاب انعكاسات افكار و نيازهاي مردم دانست بطوريكه نقاشي بازتاب تصوير، ادبيات بيانگر زبان و موسيقي نواي اين تحولات را به گوش مي رساند. تغيير و تحولات اجتماعي قرن بيستم و دگرگونيهاي حاصله دراين عصر نيز روند فوق را طي كرده و هنر را تحت تأثير خود قرار داد بطوريكه هنرمندان از قواعد و اصول هنر حقيقي خارج گرديدند و معيار زيبايي حقيقي را از كليه ی هنرها بدور ساختند و زيبايي ظاهري بدون انديشه را جايگزين آن نمودند.
هنرهاي اين دوره با آزادي و به دور از قيد و بند وچهارچوب قوانين هنري كار خود را آغاز نمودند و هنرمندان نيز از افكاري بهره جستند كه در آن از قواعد قراردادي گذشته خبري نبود و در برخورد اول متنوع بنظر مي رسيد. آنان مي پنداشتند كه محدوديت مانع رشد و تكامل هنر مي شود فلذا بدون تعمق و تفكر به خلق آثاري همت گماشتند كه نوعي “ نو گرايي” محسوب مي گرديد.”
اين جريان در موسيقي نيز رواج يافت به نحوي كه در عصر حاضر مدارك و اسناد آن در مدار هنر موسيقي جهان نمايان است و آن خلق موسيقي هاي جديد به نام پاپ، راك وغيره است .
اين نوع موسيقي ها از نامهايي هستند كه براي موسيقي همه گير يا عاميانه بكار مي روند و به آنان موسيقي عامه پسند يا مردمي گفته مي شود.
“موسيقي عامه پسند پس از جنگ جهاني دوم در آمريكا پديدار گشت . بطوريكه زمينه عصيان و تخريب و كشتار در جنگ، مانع از ابراز احساسات ميشد. بنابراين در يك فرصت كوتاه پس از جنگ اين عصيان به نحوي در اشكال مختلف هنري نمايان گشت و تمام اروپا و آمريكا را در برگرفت . هنرمندان به بهانهی فشار رواني جنگ و جوانان به لحاظ ابراز وجود، به موسيقي عاميانه و مردمي روي آوردند و با دگرگوني در تعاليم سنتي و اخلاقي خود، فرهنگ جديدي را خلق نمودند.”
“ و در اين ميان از اشعاري براي موسيقي جديد استفاده كردند كه فاقد اصول شعري بوده و از موضوعاتي نشآت مي گرفت كه يا سياسي، عاشقانه، اجتماعي و يا ملودرام بودند و از لحاظ سازبندي از سازهايي استفاده گرديد كه نواختن آنها ساده تر
مي بود كه سازهاي الكترونيكي و برقي از اين نوع سازها به شمار مي روند.”
موسيقي عاميانه يا مردم پسند وابسته به اشعار ساده، عاميانه و يا زبان حال جامعه بود كه بسرعت بر سرزبانها جاي
مي گرفت و زمزمه مي شد . با اين ويژگي كه در آن ها از اصالتهاي انديشگرايانه خبري نبود.
“ اين نوع موسيقي در حقيقت از موسيقي “بلوز” Bluse كه موسيقي محلي سياهان آمريكا بود نشأت گرفته شد و از طريق رسانه هاي محلي مختلف به درون جامعه راه يافت و موسيقي محبوب جوانان نام گرفت اما در حقيقت هدف از اين موسيقي افزايش فروش، بدون در نظر گرفتن جنبهی اثرگذاري و كيفيت اخلاقي آن بود. چرا كه دراين دوره هنر در جهت امرار معاش هنرمندان بود نه وسيله ايي براي تكامل و رشد آنان .”
“هنرمندان آمريكايي با از بين بردن خلاقيت و ابداع موسيقي سياهان حالات انساني و هنري آن را زير پا نهادند و آنرا بصورت يك موسيقي پوچ عرضه كردند كه به لحاظ تجاري بودن آن قطعات بي مايه ايي پديدار گشت . توليدكنندگان اين نوع موسيقي حتي آهنگســازان اصيل خود را برآن داشتند كه آثار تهی و بي مغزي كه در خور منزلت آنان نبود بســازند . بدينسان اصالت ريشه ايي اين هنر اصيل سياهان كه ستمديده ترين و محروم ترين مردم آمريكا بودند به ابتذال كشيده شد و اين درحالي است كه اين موسيقي ميراثي بود كه بردگان سياه از آفريقا به آمريكا بردند وهدف از آن به اهتزاز درآوردن پرچم آزاديشان بود”
“ اساساً تاريخ آمريكا از چند قرن فراتر نمي رود و اين جامعه تاريخي به مفهوم ساير جوامع باستاني ندارد و موسيقي آن نيز به دليل توجه به جنبهی تجاري و تبليغاتي آن همطراز امكانات مادي و اقتصادي اين كشور توسعه يافت و موسيقي در اين كشور در جهت بيان انديشه ها و مبارزات بكار نمي رفت بلكه وسيله ايي جهت تفنن و سرگرمي محسوب مي گرديد.”
“ البته لازم به ذكر است كه در ميان خود سياهان، بر خلاف تبليغات تجاري موسيقي آمريكا، اين موسيقي آنان همواره بعنوان سلاحي در راه كسب آزادي بكار گرفته مي شد بطوريكه با شعر و موسيقي مي جنگيدند، مبارزه مي كردند و نداي آزادي سر مي دادند.”
اين موسيقي آمريكايي آنچنان به رشد خود ادامه داد كه به كشورهاي اروپايي و حتي ملل مشرق زمين راه يافت و درميان جوانان جاي گرفت. هرچند كه اين جوانان از اين موسيقي سررشته ايي نداشتند و يا حتي مضــامين اشــعار آن را متوجه نمي شدند ولي با تقليد غلط و اشتباه به آن گوش فراداده و از آن پيروي مي كردند.
“ اين موسيقي تهديدي براي اخلاق جامعه بود و خانواده ها و سياستمداران و كشيشان را به مخالفت با آن وامي داشت و كوشش مي شد تا آنرا تحريم كنند و سرانجام همان گرديد كه هر حركت جديدي كه در عرضه ی اين موسيقي صورت
مي پذيرفت با عكس العمل مسئولان مواجه ميگرديد.”
“نوزندگان اين نوع موسيقي نيز بدون وقار و نظم متداول و با چهره هايي عجيب و غريب، موسيقي كوبنده و پر انرژي به زعم خود را مي نواختند و موجبات خشم و عصبانيت خانواده ها را فراهم مي ساختند. همزمان با اجراي اين نوع موسيقي تغييراتي درشكل سازها نيز پديدار گشت و با ورود اصوات جديد الكترونيكي مانند گيتار و گسترش و تقويت ناموزون صداي آن، ساز ها صداي طبيعي خود را از دست داده و به شكلهاي بي مفهوم و بي محتوا در آمدند”
مطالبي كه عنوان شد گوشه ايي از تاريخ و نحوهی پيدايش موسيقي عامه پسند بود كه اميد است با شناخت و درك حقيقي، سره از ناسره را تشخيص داده و هرچه بيشتر و بهتر از فرهنگ و تمدن و موسيقي اصيل سرزمين خود استفاده كرده و آن را پاس بداريم و از ميراث نياكان و بزرگان هنر و ادب ايران زمين به بهترين وجه پاسداري نماييم.
شناخت موسیقی دستگاهی
آشنایی با فواصل(1)
سلسله کلاس های شناخت موسيقی دستگاهی ايران به همت مؤسسه آوای مهربانی از 16 خرداد ماه دائر می گردد. در اين کلاسها که فرشاد توکلی (عضو پيوسته مرکز) مدرس آن خواهد بود موضوعات زير به مرور و به صورت زنجيره ای مورد بحث قرار خواهد گرفت:
آشنايی با فواصل موسيقی ايران (از پايه)، آشنايی با مبانی نظری موسيقی دستگاهی، آشنايی با مبانی نظری موسيقی اروپا، تجزيه و تحليل تطبيقی رديف موسيقی ايران، فرم شناسی موسيقی دستگاهی.
ارسال مطالب شما به گاهان
دست اندرکاران گاهان بر طبق سياق گذشته پذيرای مطالب و نوشته های اعضای محترم هستند. به همين دليل از اين پس برای سهولت بيشتر اين کار نشانی پست الکترونيک گاهان در انتهای هر شماره خواهد آمد تا از اين راه نيز بتوانيم به جهت همدلی بيشتر بهره ببريم.
E-Mail: gahan_music@yahoo.com
با مجریان برنامه ها بیشتر آشنا شویم
از اين پس بر آن شديم تا در هر شماره ی گاهان شرح حال هنری مختصری از اجراکنندگان برنامه های هر نشست را برای آشنايی بيشتر اعضای محترم با يکديگر ارائه کنيم. لذا بدين وسيله از دوستان و اعضای محترم خواستاريم تا هر ماه پيش از فرارسيدن موعد نشست ها بيوگرافی هنری خود را در اختيار گاهان قرار دهند.
شاهنامه خوانی و چگونگی آموزش در موسيقی ايران در بابل و اصفهان
استاد مجيد کيانی هفته های پر کاری را پشت سر گذاشته اند. شهرهای بابل و اصفهان به ترتيب در تاريخ های 31 ارديبهشت و 7 خرداد شاهد ايراد سخنرانی و نيز تکنوازی سنتور مدير محترم مرکز بودند.
بابل که در سميناری پر بيننده و مفيد به بررسی ابعاد گوناگون اثر جاودان حکيم طوس پرداخت، نوای سنتور و آواز استاد کيانی در سه گاه و به همراه اشعار فردوسی بزرگ را نيز در جمع پر شور خود جای داد. استاد در اين برنامه ضمن بررسی جنبه های مختلف حضور موسيقی در شاهنامه فردوسی به صورت مستقيم، به بررسی موسيقی نهفته در اشعار فردوسی نيز پرداختند که بسيار جالب و نيز مفيد بود.
"چگونگی آموزش در موسيقی ايران" عنوان برنامه اختصاصی ای بود که در سالن اجتماعات کتابخانه مرکزی شهرداری اصفهان برگزار گرديد. انواع تفکيک موسيقی، شرح هر کدام، تفکيک روش های آموزشی و نيز تبيين آن ها از نظر روش و محتوا از جمله مواردی بود که به تفصيل در اين برنامه توسط مدير مرکز تشريح شد. در اين برنامه پس از جلسه پرسش و پاسخی که با صميميتی فراوان توام بود استاد کيانی به اجرای دستگاه راست پنجگاه پرداختند.
"وزن در موسيقی دستگاهی" در آوای مهربانی
فريد خردمند (عضو پيوسته مرکز) در آخرين جمعه ماه گذشته در نشت پژوهشی که در مؤسسه آوای مهربانی برگزار گشت به ايراد سخنرانی و نيز اجرای موسيقی در زمينه وزن شناسی موسيقی دستگاهی ايران پرداخت. اين برنامه که با استقبال شرکت کنندگان همراه بود از سلسله نشست های پژوهشی درباره موسيقی دستگاهی ايران است که در آخرين جمعه هر ماه در مؤسسه ی فوق الذکر برگزار می گردد.
در اين جلسات ضمن بررسی و شنود آثار موسيقی بازمانده از دوران قاجار (صفحات قديم) در هر ماه موضوعی خاص نيز به بحث و گفتگو گذاشته می شود.
اين نشست ها رأس ساعت 5 بعد از ظهر آغاز گشته و تا ساعت 7 عصر به طول می انجامد. آدرس مؤسسه آوای مهربانی بدين قرار است:
خيابان سهروردی جنوبي، پس از خيابان شهيد بهشتي، کوچه شاهرخ
برنامه های گردهمايی هشتم
هشتمين گردهمايی مرکز در تاريخ 13 خرداد 1383 با اين برنامه ها برگزار خواهد گرديد:
- تکنوازی تار مريم تژده
- مروری بر محاسبات فارابی در زمينه فواصل موسيقی و معرفی گام مرجع توسط: دکتر روح الله پرتوي
- جلسه پرسش و پاسخ بين استادان واعضاء مرکزحفظ و پژوهش موسيقي
همراه با آوای ني
يوسف رنجبر گرگري
از آن ديرينه های دور که آدمی در سر آغاز خويشتن شناسی صدای خوش خود را شناخت و نوای باد در دل نای را شنيد تا به آواز وساز هماهنگ رسيد هزاران ابزار برای خوار و بار و خور و خواب و خشم وخون و کار وکام خود ساخت و از آنهمه يکی چند برای دلش آفريد و از اين چند يکی با سوخته دلان و سرخوشان همنواتر است زيرا با دل وصدای آدمی نزديکتر و آن همانست که نام ونای را به خود گرفته است همان نامی که راه زندگانی آدمی به آن وابسته است و از همين روی برايش سروده اند که:
شگفتـا همدمـی بود او دهـان را
که دم خوردی و دم دادی جهان را
نزديک غروب آفتاب ابرهايی در آسمان نمودار شده بودند باد تندی وزيدن گرفته و لحظه به لحظه شدت باد بيشتر می شد باد بر نی های شکسته وزيدن گرفته و غمگين ترين سرود هستی را در دل طبيعت طنين انداخته بود لاله کوچکی از شدت غم و ناله نی سر بر خاک گذاشته و وداعش را با نی زار سروده بود سالهای سال گذشت تا نوای نی به گوش مخاطب اصلی خود رسيد و بدين سان به صورت نخستين معلم انسانهای آغازين درآمد اگر چه زمان لازم بود تا بشر با نوای نی انس بگيرد اعتقاد به تاثير جادويی نی بر روح انسان چنان بوده که در مصر باستان آن را در کنار اجساد موميايی شده به خاک می سپردند اين ساز در هندوستان مقدس است زيرا کريشنا هميشه آن را با خود همراه داشته است نوازنده اين ساز از خدايان بوده است در آفريقا برای ارتباط با ارواح نياکان و دعا و نيايش برای بارش باران و شفای بيماران از اين ساز استفاده می کنند و با بينی در آن می دمند زيرا که اعتقاد دارند که بازدم خارج شده از بينی دارای روح و احساس است و در انسان قدرت روحی ايجاد می کند درويشان در مراسم ذکر و سماع برای رسيدن به وحدت و نزديک شدن به مبدا از نی بهره می گيرند و ميان هفت بند اين ساز و هفت مرحله سلوک مشابهتی قايلند به طور کلی درباره نی اعتقاد و باورهايی در ميان مردم دنيا رواج دارد برخی را عقيده بر اين است که نی مأمن ارواح است و ارواح در درون آن زندگی می کنند در کشور خودمان در نقاطی آن را شفابخش بيماران می دانند. در ادبيات ايران زمين پيشينه تاريخی دارد نيز جايگاهی ويژه دارد مولانا با اشعار خود اين ساز را در فرهنگ و ادبيات فارسی جاودانه کرده است در مثنويش بارها به خوش نفسی اش بر می خوريم در دوره صفويه تحولی اساسی در اين ساز به وجود آمد و آن تغيير در شيوه نوازندگی اين بود که با شيوه های رايج در کشورهای ديگر تفاوت داشت. در بخش اکوستيک سازها در دانشگاه پاريس تحقيقات جالبی درباره انواع سازهای بادی از جمله نی و نی ايرانی انجام گرفته است که در شناخت فيزيکی اکوستيکی اين ساز اهميت چشمگيری دارد نکته جالب توجهی که در اين تحقيقات در مورد نی ايرانی منتشر شده اين است که نی با نحوه توليد صدا در داخل دهان در بين سازهای هم خانواده خود دارای غنی ترين صوت است تعداد هارمونی های آن در حد ابوا است که اين ساز خود در بين سازهای غربی در طول زمان به تدريج به درجه تکامل رسيده و صدايی بسيار دلنشين و لطيف دارد
دم دم اين نای از دمهـای اوست
های هوی روح از هی های اوست
محرم اين هوش جز بی هوش نيست
مرزبان را مشتری جز گوش نيست
حکايت زندگی يک هنرمند به تعبيری روايت زندگی هنری اوست زيرا که زندگی هنرمندان مالامال از عشقی که ذات آن منشا احديت است که زيبايی کل تنها اوست و هنرمند برای نزديک شدن به او بر بسياری از ظواهر دنيا چشم می پوشد دليل اين ادعا را می توان در زندگی معنوی محدود و مختصر ايشان به خوبی مشاهده کرد هنرمندانی بودند که در زمان حياتشان گمنام ماندند و ارزش واقعی آنها شناخته نشد در اين ميان موسيقی همواره مورد بی مهری بوده و از آنجا که نسبت به ديگر هنرها از حساسيت بيشتری برخوردار است در طول تاريخ به طرق مختلف مورد سوء استفاده حکام واقع شده است به طوری که اکثر آنان موسيقی را برای مجالس عيش و نوش و خوش گذرانی می خواستند البته انتظاری هم از آنها نمی رفت زيرا ناپختگان را بر اسرار سوختگان عشق راهی نيست که اين حال موقوف عنايت ايزدی و اين مقام در خور عارفان سرا پرده سرمدی است در اين ميان نی از ساده ترين و طبيعی ترين سازهای بادی موسيقی است و به سبب روييدن از زمين پيوسته در دسترس انسان بوده و هست و با مختصر تصرفی از آن استفاده می شود و به دليل سادگی آن در اجزای اصوات ابتدايی و سهولت در حمل و نقل و از همه مهم تر لطافت و گرمی صدا از ديرباز مورد توجه مردم عادی قرار گرفته و با آن نوازندگی کرده اند و با اينکه صدايی بسيار جذاب دارد خواستاران مستعد و با ذوق موسيقی از ديگر طبقات اجتماع کمتر به آن توجه کرده و به سازهای ديگر روی آورده اند اين ساز شايد به دلايل گفته شده در مجالس سلاطين و حکام و اعيان کمتر راه داشته و به همين سبب در کتابهای قديمی از استادان و نوازندگان آن کمتر نام و نشانی ديده می شود
سخن کوتاه نای از فراز ترانه و چکامه و سخن به روزگار ما آمد و هر از گاه گذشته ها بهتر و بالاتر تا آنکه دلی از سر درد در پس پرده هنر با نی گوشه گرفت و دل سوزاند و کارکرد و رنج برد تا در دمادم اندوه مردمی همراه هزاردستان و هم راز چکاوکان در فرار گلنوش سرودآفرينان شيراز سخن پردازان خراسان و نوازندگان شادراه نوای اصفهان چنان شکوه ماهور در ساز نوشين روانها و همرنگ سبز در سبز ديلمان و مازندران و هماهنگ گلريزان کناره های شهناز زاينده رود و همسان فروغ افشان خاوران و همپای تشنه ای از دشت خود باختگان پوينده و نستوه آهنگی بکار کرد و آهنگها ساخت و با راز و نياز پارسايان و سوز و گداز مهر ورزان و شکسته دلان همراه شد و راهی زد که از پس رنجی گران ره آورد آن کارها شد کارستان که پير مغان گويی به آرزوی دل خود رسيد و با او گفت :
با لب دمساز خود گر جفتمی
هم چو نی من گفتنی ها گفتمي
خطی برای ثبت وزنهای موسيقی در ايران
فريد خردمند
مقدمه :
1- برای ثبت صدای حاصل از يک وزن احتياج به ثبت دو عامل اصلی است. نخست نوع يا چگونگی ضربات (نقرات) سازنده ی وزن و دوم کشش هر کدام يا به عبارت ديگر فاصله ی زمانی ميان هر کدام از آنها.
چنانچه بتوان اين دو عامل را توسط خطی ثبت نمود کليت اجرای آن وزن ثبت گرديده است. از ميان روشهای مختلفی که برای برآوردن دوشرط بالا وجود خواهد داشت آنکه در آموزش آسان تر و در عمل آوردن وزن های نوشته شده و نوشتن وزن های در عمل آمده ساده تر و دقيق تر باشد طبيعتا خطی کاربردی و بهتر و به بيان اين نوشته پيشرفته تر خواهد بود.
2- در کاوشگريها و حفاريهای تاريخی در مناطق مختلف جهان که محل زندگی مردمان بدوی بوده است، خطوط بسياری در انواع مختلف به دست آمده است. اين خطوط در ابتدا بسيار ساده و ابتدايی بوده و در طول تاريخ به تدريچ کامل شده اند و سير تکامل اين خطوط در چهار مرحله نمودار است. مرحله اول : خط نگاری يا نقشي، مرحله دوم : خط نموداری ياعلامتي، مرحله سوم : خط صوتی يا آوايی و مرحله چهارم : خط الفبايي.
در ايران قديم که محل سکنای مادها بود خط ميخی که آن را از سومريان گرفته بودند رواج داشت ( حدود 1700 ق . م .) که در آن هنگام اين خط در مرحله دوم و سوم بود و از چپ به راست نوشته می شد. اين خط در ايرانيان رو به ترقی نهاد و در اواسط قرن 6 ق . م . از صورت نموداری – آهنگی به شکل الفبايی درآمد. پس از خط ميخی خط پهلوی و سپس اوستايی و نهايتا فارسي، خطوط متداول در بيشتر مناطق ايران بوده اند که همه جز خطوط الفبايی هستند. (سبک شناسي، ملک الشعرا بهار)
بنابر اين ايرانيان را بايد از جمله نخستين مللی که به خط الفبايی و کامل دست يافتند به شمار آورد. اما خصوصيت خطهای الفبايی اين است که در آنها هر حرف نماينده يک مخرج است و آن مخارج گاهی حروف مصوته و گاهی حروف غير مصوته را ادا می کنند و از ترکيب مجموع حروف لغات و کلمات ساخته می شود و چون لغات و کلمات ساخته شده از چند مخرج مختصر بيش نيست با همان چند حرف که از سی چهل تجاوز نمی کند می توان تمام لغات و مقاصد را وانمود کرد. (سبک شناسي، ملک الشعرا بهار)
از طرف ديگر در همه زبانهايی که بنای وزن شعر آنها بر کميت هجاهاست (از جمله فارسی دری امروزين ما) هر کلمه متشکل از دو نوع هجای کوتاه و بلند است و هميشه مقدار زمانی هجای بلند دو برابر هجای کوتاه است.(وزن شعر پارسي؛ پرويز ناتل خانلري، فصل سوم)
نتيجه اين که خط امروز ما خطی الفبايی است و کلمات ما دارای مخرج های محدودی هستند. از آنجا که وزن شعر رسمی ما بر کميت هجاهاست در نتيجه هر کلمه در اين سازمان می بايست از چند و چون مشخص هجايی برخوردار باشد که بر اساس آن دو هجای کوتاه و بلند که هجای بلند همواره دو برابر هجای کوتاه است، ساختمان تمام کلمات را تشکيل می دهند. اين بدان معناست که فرضا کلمه ی "بکشيدش" هنگامی که به فارسی دری رسمی و روان (زبان شعري) خوانده شود همواره بر وزن فعلاتن خواهد بود و هر چه تغيير در زمان تلفظ آن رخ دهد تنها باعث تندتر يا کندتر گفتن کل کلمه است و وزن آن همچنان فعلاتن باقی می ماند و هيچ گاه فرضا فاعلاتن نخواهد شد.
بررسی :
1- در دوران موسيقی مقامی و بر اساس آثاری نظير موسيقی کبير فارابي، درة التاج قطب الدين شيرازي، ادوار صفی الدين ارموي، جامع الالحان عبدالقادر مراغی و رساله ی موسيقی بنايی و ديگر کتب موسيقی مربوط به آن دوران خط ثبت وزن ها چنين بوده است.
در جهت برآوردن شرط اول (بيان شده در قسمت 1 مقدمه) که نوع ضربات است از علايمی قراردادی بهره گرفته می شده است. (جامع الالحان فصل 11 و رساله بنايی مقاله دوم در ايقاع)
اما برای برآوردن شرط دوم (بيان شده در قسمت 1 مقدمه) که کشش هر ضربه يا به عبارتی فاصله ميان ضربه هاست از چهار کلمه معروف به ارکان ايقاعی که با دو حرف "ت" و "ن" ساخته می شده اند و عبارتند از : تَن ، تَنَ ، تَنَن و تَنَنَن ؛ استفاده می شده است.
2- در آغاز دوران موسيقی دستگاهی يا فاصله ميان دو دوره مقامی و دستگاهي، گويا شيوه ديگری رواج داشته است که در آن شرط اول با استفاده از شباهت مخرج حروف به صدای زير يا بم حاصل از ضربه و شرط دوم با ارکان ايقاعی کلمات برآورده می شده است. در نتيجه کلمات بيشتری با حروفی بيش از ت و ن برای ثبت وزن بکار برده می شده، هر چند کل جمله همچون اتانين عاری از مفهوم بوده است، مثل: " تن دره ديم تنا " . به اين شيوه تهجی الادوار می گفته اند (بهجت الروح، باب پنجم، ضرب فرع).
3- در دوران موسيقی دستگاهی مقارن با حکومت قاجاريه بر اساس روايت معمرين برای ثبت اوزان از جملات معنی دارتر با کلمات کاملا مصطلح در زبان استفاده می شده است. در اين شيوه نوع ضربات (شرط اول) به توسط شباهت مخرج حروف با صدای حاصل از آن ضربه و زمان ما بين (شرط دوم) با ارکان ايقاعی موجود در کلمات استفاده شده نشان داده می شده، مثل: "يک صد و بيس و پنج".
4- امروزه (هفتاد سال اخير) بيشتر از خط نت نويسی اروپايی جهت ثبت وزن ها در ايران استفاده می شود. مولفين جهت برآوردن شرط اول که نوع ضربات است از علايم قراردادی خاص خود بهره گرفته اند (آموزش تمبک، بهمن رجبی و آموزش تمبک، حسين تهراني) و از آنجا که هر روش نوازندگی حرکات ويژه ی خود را دارد در اين بخش گاه با اختلاف علايم و تنوع آنها بين مولفين برخورد می کنيم.
اما در برآوردن شرط دوم که کشش هر ضربه يا به عبارتی فاصله ميان ضربه هاست البته هيچ اختلاف نظری بين مولفين امروزی نيست چه همه از نشانه های زمانی معروف به نتهای گرد، سفيد، سياه، چنگ، دولا چنگ و ... که ويژه ی خط موسيقی اروپايی است؛ بهره برده اند.
استدلال :
روش چهارم در هر دو مرحله برآوردن شرط برای ثبت وزن ها از خصوصيات خطوط نموداری و حتی نگاری بهره می برد چرا که برای هر علتی نشانه ای در نظر گرفته است.
روش اول در مرحله برآوردن شرط اول که ثبت نوع ضربات است از خصوصيات خطوط نموداری و برای تعيين کشش از خصوصيت تشخص و وضوح زمانی کلمات زبان خود (فارسی دري) بهره می برد.
روش دوم و همچنين سوم در هر دو مرحله برآوردن شرط ثبت نوع ضربات و زمان آنها از خصوصيت خطوط الفبايی و وزن کلمات هجادار زبان خود استفاده می کند. با توجه به اينکه روش سوم از کلمات معنی دار و روش دوم از کلمات بی معنی بهره برده اند.
بايد به ياد داشت خطوط نموداری و نگاری از نخستين خطوط اختراع بشر می باشند و يکی از دلايلی که آنها را در سير پيشرفت خطوط پيش از خط های الفبايی قرار می دهد اينست که کثرت علايم و نشانه ها باعث می گردد تا فراگيری آنها سخت و مشکل و استفاده از آنها خصوصا در جغرافيای وسيع به سختی ممکن باشد.
به همين علت روش چهارم که امروزه متداول ترين روش ثبت وزن در موسيقی ايران می باشد نسبت به روش های ديگر از نظر آموختن دشوارتر و در عمل ناکارآمدتر است. آموزش اين روش به افراد خردسال و همچنين کهنسال و نيز افراد بی سواد يا دارای بهره ی هوشی پايين تقريبا ناممکن است. وسعت علايم آن و مهم تر از آن نظريه ای که اين روش بر آن استوار است با وزن ها و اجرای آنها در موسيقی ايران نامأنوس است و نتيجه آنکه درک و استفاده از آن ممارست و زحمت بسيار می طلبد و مهارت در آن به سالها وقت نياز دارد.
در روش اول، قسمت بسيار مهم کشش ها يا همان زمان مابين نقرات با هجاهای کلمات نشان داده می شود. بايد دانست دقت موجود در زمان بندی هجاها برای اين منظور کافی است. در نتيجه به ميزان بسياری در آموزش و اجرا از روش قبلی ساده تر است هر چند نوع ضربات همچنان با نماد ظاهر می شوند و برای مهارت و سرعت انتقال ذهنی آنها می بايد همچنان ممارست نمود.
روش دوم و سوم که در برآوردن هر دو شرط از خصوصيات خط و زبان بهره می گيرد به عبارتی نياز به آموزش ندارند چرا که بيشتر افراد در شرايط جسمی معمول در حدود دو تا سه سالگی زبان را می آموزند و تا حدود پنج سالگی همه ی مخارج حروف را به راحتی تلفظ می کنند. به اين ترتيب همه افرادی که بتوانند به زبان فارسی دری روان سخن بگويند اين روش ثبت وزن را آموخته اند.
از طرف ديگر ثبت وزن با اين روش بسيار ساده است. کافی است آنچه شنيده می شود را با کلمه هايی متناظر آن در زبان، معادل قرار داد و با کمی ذوق و طبع شعر می توان همانند روش سوم جملات معنی داری به جهت آن يافت؛ همچون "بله و بله ، بعله ديگه " يا " اوش بادام ، بيز گز " (جمله ای ترکی است) که در موسيقی آذربايجان متداول است. در اين روش زمان بندی در هجابندی کلمات جمله مستتر است و مخارج حروف صدای ضربات و همچنين شدت نواخت (آکسان) آنها را در محدوده ای که آن را در قالب بداهه نوازی می شناسيم؛ تداعی می کنند. ناگفته پيداست اين روش در بنيان تا چه حد به فرهنگ شفاهی اين موسيقی مانوس و در واقع درآميخته به آن است.
دو نکته مهم :
روش نت نويسی اروپايی هر چند از نظر سير خطوط حتی پايين تر از خط چينی (که امروزه در مرحله مابين خط نموداری و صوتی است) قرار می گيرد اما همانند زبان ماشين در ميان زبانهای سطح پايين رايانه ای قابليت و انعطاف و دقت بسياری دارد و چنانچه قصد ثبت يک قطعه نوشته شده به همان صورت خود بدون کوچکترين دخل و تصرفی وجود داشته باشد، اين روش سودمند است. (البته روش اول نيز می تواند اين مقصود را برآورده کند بويژه در صورتی از آن که قطب الدين شيرازی در درة التاج تشريح می کند. اما ظاهرا جهت تاريخ تحول موسيقی به سويی است که اين روش بسط و گسترش نمی يابد بلکه به شيوه ی ساده تری که در ضمن روش دوم و سوم تشريح شد مبدل گرديد.)
اين در حالی است که روش سوم بيشتر شبيه به زبانهای برنامه نويسی سطح بالای رايانه ای بهترين ارتباط را با مخاطب برقرار می کند اما بايد به خاطر داشت که در بستر انديشه موسيقی که بداهه باشد و نيز وزن ها بيشتر به صورت پايه های تکرار شونده اجرا گردند يعنی آنچه که در موسيقی دستگاهی ايران متجلی است؛ اين روش بهترين نتيجه ممکن را در اين شرايط عايد خواهد ساخت.
از طرفی چنانچه وزن شعر در زباني، کميت هجاها نباشد حتی اگر در محدوده ی خطوط و زبانهای الفبايی قرار بگيرد؛ تعبير هجاهای کوتاه و بلند در کلمات و زمان های آنها به کار وزن موسيقی نخواهد آمد و در نتيجه در بيشتر زبانهای غربی که بنای وزن شعر آنها کميت هجاها نيست و خصوصيات ديگری عوامل ايجاد وزن کلام می باشند استفاده از يک خط نموداری برای ثبت موسيقی و وزن آن چاره ناپذير است.
نتيجه :
به دليل اينکه روش سوم:
1- با بنيانهای فرهنگ شفاهی موسيقی ايران رابطه کامل دارد و در حقيقت تنيده در آن است،
2- به جهت آموختن و آموزش آن به سادگی دست يافتنی است بلکه برای فارس زبانان اصولا به آموزش نيازی ندارد،
3- برای آموختن وزن ها و دورها به هر گروه سنی و با هر سطحی از بهره ی هوشی قابل استفاده است،
4- به جای علايم و نشانه ها که در حقيقت نخستين و بدوی ترين ابزار انسان برای گفتگو و انتقال تجربه و احساس بوده اند، از کلام معنی دار و رايج به زبانی در سطحی عالی بهره می برد،
5- علاوه بر زمانبندی نقرات که آنرا در بطن جملات خود مستتر دارد و نوع ضربات که به وسيله صدای مخرج حرفها منتقل می شوند، شدت نواخت، تزيين های لازم و گاه حتی حالت را نيز تداعی می کند،
6- برای نوشتن وزنها در مقايسه با روشهای ديگر بسيار آسان است،
7- هنگام باز خوانی وزنهای ثبت شده به نسبت اختلاف ميان طبع ها و ذوق ها تنوع می يابد بدون آنکه به اصل آن لطمه ای وارد کند،
8- و در امتداد سير تکوين و پيشرفت نظری وعملی موسيقی ايران قرار می گيرد
پيشرفته ترين روش ثبت وزنها در موسيقی دستگاهی ايران است.
Monday, May 10, 2004
همدلی با زمینی که در آن زندگی می کنيم
سرود زمين پاک به سفارش سازمان حفاظت محيط زيست و به مناسبت روز زمين پاک ( دوم ارديبهشت) ساخته شد. آهنگ اين سرود را استاد مجيد کياني بر اساس موسيقي دستگاهي (رديف) و در دستگاه نوا ساخته اند و شعرآن را آقاي اسدالله شعباني سروده است. اين سرود توسط گروه "سپهر" در روز يکشنبه 6/2/1383 و درمراسمي که به مناسبت روز زمين پاک توسط سازمان حفاظت محيط زيست و در حضور وزير کشور برگزار شده بود، اجرا گرديد.
ميرهاشمی از کمانچه می گويد
مدتي است که در بخش گفتگوي ويژه در مورد سازها، از برنامه نيستان راديو فرهنگ، آقاي احمد رضا ميرهاشمي، عضو پيوسته مرکز حفظ و پژوهش موسيقي، به بررسي ساختمان ساز کمانچه و شيوه هاي اجراي اين ساز ايراني ميپردازند. اين برنامه روزهاي دوشنبه پخش ميشود.
نوا به یاد وقايع نينوا
استاد مجيد کيانی در تاريخ 21 اسفند سال گذشته در سالن اصلی بنياد آفرينشهای هنری نياوران به تکرار برنامه نگرشی بر غم در موسيقی دستگاهی ايران: نوا پرداختند. اين برنامه که علی رغم عنوان ثابتش تقريبا هر ساله با تفاوتهای چشمگيری توسط مدير محترم مرکز و در ايام سوگواری محرم تکرار می گردد امسال نيز مشتاقان زيادی را به سوی خود کشاند.
خاور دور و موسيقی ايران
استاد علي بياني، عضو شوراي تخصصي مرکز و احمدرضا ميرهاشمی (عضو پيوسته مرکز) در اواخر بهمن ماه سال گذشته به کشورهاي فيليپين و مالزي سفر کرده و درچندين دانشگاه اين کشورها به اجراي کنسرتهاي پژوهشي پرداختند. در اين برنامه ها که با استقبال مخاطبين همراه بود نمايندگان مرکز را آقايان امير اخوت (سنتور) و جهانگير مهرپروران (آواز) همراهی می کردند.
استادان و اعضای پيوسته مرکز: داوران جشنواره
جشنواره موسيقي دانشجويان دانشگاه هاي علوم پزشکي سراسر کشور از 18 تا 21 بهمن ماه 1382 در تهران در محل فرهنگسرای شفق و در چند بخش موسيقی دستگاهی، موسيقی کلاسيک غرب و نيز بخش های جنبی برگزار گرديد. هيأت داوران بخش موسيقی دستگاهی را استادان مجيد کيانی، عبدالنقی افشارنيا و همچنين آقايان سيد وحيد بصام و فرشاد توکلی (اعضای پيوسته مرکز) تشکيل می دادند. در روز نخست اين جشنواره سيد وحيد بصام در تالار اصلي دانشکده پرستاري و مامائي دانشگاه علوم پزشکي ايران به ارائه کنسرتی پژوهشی پرداخت و نيز فرشاد توکلی (سه تار) و فريد خردمند (ضرب) به همراهی مهدی اعظم منش (آواز) برنامه ای را در دستگاه سه گاه در دومين روز جشنواره ارائه کردند.
گروه سپهر و نوزدهمین جشنواره موسیقی فجر
نوزدهمين جشنواره بين المللي موسيقي فجر، امسال از اين بخت و اقبال برخوردار بود که شاهد اجرايی از اعضای مرکز حفظ و پژوهش باشد. گروه سپهر آثاري از موسيقي دستگاهي را در قالب هاي تکنوازي و همنوازي و در دو فسمت (به ترتيب در آواز افشاري و دستگاه ماهور) ارائه کرد. اين برنامه که در خانه هنرمندان و در تاريخ 23بهمن 1382 انجام گرفت با استقبال چشمگيری مواجه شد.
گزارش گردهمايی ششم
ششمين گردهمايي مرکز در تاريخ 1 بهمن 1382 طبق همان قرار قبلی برگزار گرديد. خوشبختانه در اين نشست اعضا توانستند از صدای ساز يکی ديگر از استادان مرکز بهره مند گردند: استاد عبدالنقی افشارنيا به تکنوازی در آواز ابوعطا پرداختند.
پس از ايشان صدای سنتور مينو زهرايی (عضو پيوسته مرکز) که در دستگاه ماهور به تکنوازی پرداخت در محل گردهمايی طنين انداز شد. در اين جلسه به علت حضور آقايان ملارفيعي و پاکزاد (از مسئولين واحد موسيقي سازمان صدا و سيما) اجراي گروه سپهر به جاي ساز و آواز آقايان رنجبر و نمازي قرار گرفت.
ردیف راهی برای ذکر
اسم خواندي رو مسمي را بجو
مه به بالا دان نه اندر آب جو
(مولوي)
" ذكر " در لغت به معني ياد كردن، دعا، نماز و نيز ورد آمده است. در اينجا، آن مفهوم از " ذكر " مورد نظر ماست، كه مشخصا" با " تكرار " پيوستگي كامل داشته و انسان را از رهگذر خود، به كمال باطني رهنمون مي شود. درين جايگاه عامل تكرار را به هيچ روي نمي توان از ذكر جدا ساخت. زيرا درين مفهوم از ذكر در واقع مفهوم " تاويل " وجود دارد. تاويل بازگشت به اول و رجعت " اسم " به " مسمي " است. پيوند معني با كلمه است و بدين سان ذكر و تاويل راهي است به سوي يكي شدن و بالاخره جاده ايست به سوي توحيد.
درين نگرش، تكرارها در ظاهر مشابه و در باطن متفاوتند. هر تكرار نسبت به تكرار قبلي در مرتبه اي بالاتر و نزديكتر به اصل قرار خواهد داشت. براي ذكر، تنوع موضوع لازم نيست چرا كه ذكر از راه تكرار به مقصود مي رسد و تنوع طلبي در موضوع با روح تكرار مخالف است. آنگاه كه ما كلمه اي مثل " الله " را، با حضور قلب تكرار مي كنيم، به ذكر مشغول مي شويم و اين ذكر آنگاه صورت حقيقي به خود مي گيرد كه به تاويل بيانجامد و ما را از اسم به مسمي برده، منجر به " وصل " شود.
از اينرو تاويل خودشناسي است. تاويل گذشتن از امور اعتباري و پشت سر گذاشتن تعين ظاهري امور است. تاويل تبديل " علم حصولي " به " علم حضوري " است. و اين در سايه " تكرار " بدست مي آيد.
گر ز نام و حرف خواهي بگذري
پاك كن خود را زخود هان يكسري
همچو آهن ز آهني بيرنگ شو
در رياضت آينه بي زنگ شو
خويش را صافي كن از اوصاف خويش
تا ببيني ذات پاك صاف خويش
بيني اندر دل علوم انبياء
بي كتاب و بي معين و اوستا
هنر ايران چه آنگاه كه در قالب كلمات و يا نقوش كاشيكاري ها و حجوم معماري ظاهر مي شود، چه زماني كه گستره قالي ها و پرده هاي نگارگري را مزين مي كند، و چه وقتي كه جامه صوت به تن مي پوشد، در همه جا بر پايه تكرار، تاويل و ذكر عمل ميكند.
تكرار نقوش، نقش در نقش بودن، حركت به سوي آسمان و اوج گرفتن ويژگي بارز هنر ايران زمين است. ما در شبستان هاي مسجد جامع اصفهان و در سياه مشق هاي كلهر، هر دو به يك اندازه ذكر را مي شنويم و از اين رهگذر با وحدت، تسبيح و ستايشي يكي مي گرديم.
موسيقي حقيقي ايران (رديف) تجلي تكرار و تاويل در قالب صوت است. بررسي موسيقي رديف اين مدعا را به آساني ثابت خواهد كرد. موسيقي رديف " هفت " نوع تكرار را شامل مي شود :
1 - تكرار صدايي ثابت به صورت " واخوان " ها و يا به صورت نقشي در يك گوشه مانند گوشه هاي " حزين " " درآمد " هاي همايون و راست پنجگاه و " بزرگ " از دستگاه شور و نيز در كشش هاي موسيقي كه در سازهاي مضرابي با عنوان " ريز " اجرا مي گردند.
2 - تكرار يك انگاره كوچك در يك گوشه كه در نهايت ساختار و فرم گوشه را ارايه مي دهد. مانند گوشه " بسته نگار " و " تحرير بلبلي ".
3 - تكرار يك انگاره در چند گوشه مختلف مانند انگاره گوشه هاي " نهيب "، " آشورآوند " از دستگاه ماهور و " حصار " از دستگاه چهارگاه.
4 - تكرار انگاره اي بزرگتر كه خود از تكرار دو يا چند انگاره كوچكتر بدست آمده مانند تكرار انگاره " تنن تنن تن " در گوشه " نغمه اول " دستگاه شور و يا تكرار " تنن تنن تننن تن " در گوشه " كرشمه ".
5 - تكرار گوشه اي در چند دستگاه مانند گوشه هاي : " حزين "، " كرشمه "، " زنگوله "، " بسته نگار " و...
6 - تكرار فواصل دستگاه يا آوازي در دستگاه يا آوازي ديگر مانند تكرار شور در گوشه " ملك حسين " از دستگاه نوا و يا تكرار فواصل " همايون " در " راك " هاي ماهور و نيز تكرار فواصل ماهور در راست پنجگاه.
7 - و بالاخره تكرار رديف در آموزش و اجرا و در سالهاي زندگي هنرمند موسيقي رديف.
بدين سان زندگي موسيقيدان رديف در هاله اي از تاويل و تذكر فرو خواهد رفت.
تكرار موسيقي توسط موسيقيدان در نهايت تكراري براي شنونده است و به اين ترتيب موسيقي رديف صرفا" براي اجراي موسيقي ارايه نمي گردد، بلكه موسيقي محملي است، براي سفر به ابتدا، مركبي براي راهي شدن به سوي ذكر. موسيقيدان دست در دست شنونده اش به سوي تاويل سفر خواهد كرد. از اينرو اجراي موسيقي يك نوع همكاري و مشاركتي است جمعي. اجراي موسيقي كارواني است كه قلب ها را از قريه " صورت " به كشور " معني " كوچ مي دهد.
آنچه در فوق آمد تا زماني مصداق خواهد داشت كه موسيقي - مانند ساير هنرهاي اين سرزمين - بر انگاره ها و نحوه بكارگيري آنها پايبند باشد. در غير اينصورت با بكارگيري تفكر تنوع طلبي (از نوع غربي اش) هيچ گاه تاويلي رخ نخواهد داد. بر عكس فكر و قلب لحظه به لحظه از مسمي دور شده در اسم فرو مي رود. از معني فاصله مي گيرد و به صورت دلبسته مي شود
تفكري كه ما را به خلق آثار نو، تنها از آن روي كه نو باشند دعوت مي كند، محصولي جز مصرف گرايي نخواهد داشت. و به همين جهت است كه مشاهده مي كنيم هنرمندان اين نگرش، هرازگاهي اثري نو يا نوآوري ديگري انجام مي دهند كه در حقيقت نوآوري بعدي، مرگ اثر قبلي است، درست مانند هنرهاي پاپ و بازاري و يا موسيقي هاي نفساني كه عمري چند هفته اي دارند.
در اينجا قصد نفي و انكار " نوآوري " نيست. بلكه برآنيم تا دريابيم كه " نو " از نقطه نظر فرهنگي چون فرهنگ زيبايي شناسي ايران كه ذكر و تاويل را بكار مي گيرد چه تعريفي خواهد داشت. ما در موسيقي و هنري كه از طريق تكرار دست به ذكر مي زند نيز شاهد آثار نو خواهيم بود اما " نو " به مقوله " باطن " باز مي گردد و نه " ظاهر ".
در فرهنگ ذكر و تاويل تكرار انگاره - همانطور كه پيشتر گفته شد - در ظاهر ثابت است اما در باطن حركتي صعودي دارد. به بيان ديگر درين تكرارها موضوع هر بار صورتي مشابه قبل خواهد داشت اما در حقيقت باطني نزديكتر به اصل را ارايه ميدهد.
موسيقيداني كه در سالهاي زندگي، موضوعات فراگرفته اش را (رديف را) بارها و بارها تكرار مي كند از چه جهت احساس ملال نمي كند؟ در صورتي كه مي دانيم انسان فطرتا" از كليشه سازي و تكرار عين به عين و بسته، گريزان است. پس لاجرم بايد اذعان كرد كه عنصري، در هر تكرار تغيير مي كند، كه حال اگر اين تغيير در ظاهر نيست، پس يقينا" در باطن خواهد بود.
عكس اين موضوع نيز كاملا" صادق است. چرا كه براي مثال تمام موسيقي هاي روز و بازاري باطني ثابت و در حقيقت غير انساني دارند، اما ظاهرشان با يكديگر داراي تفاوت است.
همانطور كه پيشتر اشاره شد ذكر و تاويل - كه " تكرار " را بكار مي بندد - در واقع فرآيند تبديل " علم حصولي " به " علم حضوري " است. آنچه ما را به علم حضوري رهنمون مي گردد " تكرار " و آنچه ما در علم حصولي متبحر مي كند " تمرين " است. به بيان ديگر مراد از تكرار " تمرين " كردن موضوع نيست. چرا كه تمرين در عين حال كه فوايدي را بهمراه دارد، هيچ گاه به تاويل نمي انجامد. امروزه هنرمندان متاثر از تفكر غربي كشورمان، در عين حال كه تكرار را مدام نفي مي كنند، بر عكس تمرين را بيش از پيش سفارش مي كنند. تمام كتابها و دستور كارهاي آموزش موسيقي، امروزه بر محور " تمرين " و عدم " تكرار " استوار گرديده اند. و از آنجا كه تمرين تنها حيطه علم حصولي را (علمي كه مي توان گفت، نوشت و ثبت كرد) در بر مي گيرد، هنرجو را تنها درگير صورت ظاهر آهنگ ها و گوشه ها كرده، در نتيجه مدام قطعات جديدي ارايه مي دهند تا اگر باطن آثار فاقد حركت است، حد اقل ظاهرشان داراي تفاوت باشد.
اين نگرش چاره اي جز ساختن آهنگ هاي ظاهرا" مختلف ندارد و در واقع آنچه ما امروز " نوآوري " مي ناميم، مدار بسته اي است، كه از سر اجبار، در آن دور مي زنيم.
از سموم نفس چون با علتي
هرچه گيري، تو مرض را آلتي
گر بگيري گوهري، سنگي شود
ور بگيري مهر ِ دل جنگي شود
ور بگيري نکته بکري لطيف
بعد ِ درکت، گشت بي ذوق و کثيف
که من اين را بس شنيدم،کهنه شد
چيز ديگر گو به جز آن، اي عضد
چيز ديگر تازه و نو گفته گير
باز فردا زان شوي سير و نفير
دفع علت کن چو علت خو شود
هر حديثي کهنه پيشت نو شود
دلبستگي ما به " صورت " هنر موسيقي و تنها علم حصولي آن، ما را بر آن داشته كه مدام از ثبت نغمات - چه در قالب صوت و چه به صورت نوشتار - صحبت كنيم، و به صورتي بيمارگونه هر روز يا دريغ آهنگ هاي ثبت نشده گذشته را بخوريم، و يا در روياي اينكه فردا، نت هاي ما را، ديگران خواهند خواند فرو برويم. به اين ترتيب دستها يمان را به سوي دو " هيچ " دراز كرده ايم. پشتمان بر باد است و چشممان در تاريكي. پايان سخن...
" تكرار " در موسيقي حقيقي ايران (رديف) نه تنها عيب اين موسيقي نيست بلكه شايد بزرگترين حسن اين هنر نيز باشد. " تكرار " ايستادن نيست. " تكرار" پيشروي كردن هم نيست.
تكرار پرواز " است و عروج، طراوت است و رهايي. برخاستن است، و يكي شدن با خورشيد.
بهوا داري او ذره صفت رقص كنان
تا لب چشمه خورشيد درخشان بروم
فرشاد توکلی
Saturday, January 24, 2004
انجمنی حقيقی در محيطی مجازی
دوستداران موسيقی به خصوص موسيقی دستگاهی و علی الخصوص اعضاء محترم مرکز می توانند در انجمن موسيقايی که در شبکه جهانی اينترنت و به آدرس زير تشکيل گرديده است عضو شده و به همراه ديگر اعضای اين انجمن به بحث و تبادل نظر در باره موسيقی بپردازند. از ويژگی های مهم اين انجمن امکان نگارش و تبادل نظر در محيطی فارسی و نيز وجود زير مجموعه های گوناگونی با تنوع انواع موسيقی است.
http://froum.sarvsetah.com
ششمين گردهمايی اعضا
در ششمين گردهمايي اعضا شاهد برنامه های زير خواهيم بود:
- تکنوازی نی استاد عبدالنقی افشارنيا
- تکنوازی سنتور مينو زهرايی
- اجرای ساز وآواز آواز: علی نمازی نی: يوسف رنجبر
- جلسه پرسش و پاسخ بين استادان و اعضاء مرکزحفظ و پژوهش موسيقی
گزارش هايی از دو گردهمايی قبلی
چهارمين گردهمائي اعضا مرکز حفظ و پژوهش موسيقي با حضور اساتيد مرکز و اعضا آن در تاريخ 19/9/82 ساعت 17 در سالن اجتماعات مرکز حفظ و پژوهش موسيقي برگزار شد. در اين گردهمائي جناب آقاي ملارفيع مسئول امور مالي واحد موسيقي صدا و سيما حضور داشتند.
برنامه با گفتار و سخنراني استاد کياني پيرامون نقد و بررسي پژوهش آقاي دکتر پرتوي که در گردهمائي قبلي ارائه شده بود آغاز گرديد. استاد کياني هر گونه پژوهش در زمينه موسيقي ايراني را لازم و مفيد دانستند و از آقاي دکتر پرتوي نيز به خاطر پژوهش ارزشمندشان قدرداني نمودند.
در قسمت دوم برنامه آقاي فريد خردمند به تکنوازي سه تار در دستگاه نوا پرداختند که بسيار مورد توجه قرار گرفت.
در قسمت سوم اين گردهمائي گروه سپهر به اجراي همنوازي و تکنوازي در آواز افشاري پرداخت که شامل پيش درآمد افشاري اثر يوسف فروتن - تکنوازي کمانچه توسط حسين سالک و تصنيف قديمي (دل مي رود ز دستم ...) بر اساس صفحه قديمي از اجراي رضا قليخان تجريشي بود.
بعد از اجراي گروه سپهر اساتيد و اعضاي مرکز مشکلات مرکز را با آقاي ملارفيعي در ميان گذاشتند و ايشان نيز با حوصله زياد به بررسي اين مشکلات پرداختند و قول برطرف کردن آنها را در حد ممکن دادند. از ايشان بسيار سپاسگذاريم.
اين گردهمائي با حضور جناب آقاي ملارفيعي حال و هواي متفاوتي پيدا کرد و باعث شد که اساتيد و اعضا مرکز درددلي را بيان کردند واهداف مرکز را يادآور مسئولين و اعضا مرکز کردند.
اميد است با حضور بيشتر مسئولين صدا و سيما و اساتيد کشورمان در اين گردهمائي ها بتوانيم در راستاي اهداف مرکز هر چه جدي تر قدم برداريم.
پنجمين گردهمائي
پنجمين گردهمائي اعضا حفظ و پژوهش موسيقي در تاريخ 3/10/82 برکزار شد. در اين برنامه آقاي علي نمازي با همراهي تار آقاي عرفان گنجه اي بر اساس اجراي دستگاه همايون توسط استاد طاهرزاده به اجرايي در اين دستگاه پرداختند .
در قسمت دوم اين گردهمائي خانم بهاره فياضي به اجراي تکنوازي تار پرداخت و رديف آواز بيات اصفهان استاد شهنازي را قوي و پر شور اجرا کرد. در آخر اين گردهمائي هم اساتيد و اعضا مرکز به بررسي و مشورت جهت برطرف کردن مشکلات مرکز پرداختند.
گفتگو با استاد مجيد کياني، مدير مرکز حفظ و پژوهش موسيقي ايراني
نکته: اين مصاحبه در تاريخ 20 دي ماه سال 1379 توسط خانم سارا سلامت از اعضاي سابق مرکز انجام گرفته است که بدين وسيله از ايشان که به علت ادامه تحصسل مجبور به ترک ايران شدند تشکر کرده و اميدواريم پس از بازگشت به ايران به جمع مرکز ملحق شوند.
با تشكر از وقتي که در اختيار ما قرار داديد، دوران جديد فعاليت مركز حفظ و اشاعه با عنوان جديد مركز حفظ و پژوهش آغاز شده، مي خواستم قبل از اينكه شروع به صحبت در مورد برنامه جديد مركز كنيم، به گذشته برگرديم و چون شما خودتان از اولين كساني بوديد كه همكاريتان را با مركز شروع كرديد، اگر ممكن است تاريخچه اي در مورد مركز بفرمائيد.
با تشكر از شما كه با جديت كار نشريه را آغاز كرده ايد، سوال خيلي خوبي است ولي زمان زيادي براي صحبت كردن و شرح دادن مي خواهد، حتي به نظرم خلاصه اش هم بسيار مشكل است، مگر اينكه سوال را كوچك كنيم.
پس اگر موافقيد در مورد شيوه مديريتي مركز صحبت كنيم.
- بله، تا آنجا كه خاطرم هست، آقاي دكتر صفوت طرحي رابا عنوان حفظ و اشاعه موسيقي ايراني يعني همان موسيقي سنتي به تلويزيون ملي ايران دادند و آقاي استاد برومند، به عنوان استاد راهنماي اين طرح هستند كه اين مركز را با دانش موسيقايي خودشان رونق ببخشند، بعدا اينطور تصويب مي شود كه آقاي دكتر صفوت مدير مركز حفظ و اشاعه باشند، و استاد برومند هم استاد راهنماي امور فرهنگي و هنري مركز باشند و اين امور بايد زير نظر ايشان باشد. به همين علت به اتفاق هم جلساتي را در مركز كه آن زمان در خيابان ناهيد، روبروي جام جم فعلي، قرار داشت تشكيل مي داديم و صحبت مي شد كه در شهر چه نوازنده هايي هستند، چه كساني مناسب هستند چه جواناني، كه بتوانند بيايند در مركز كار كنند، طبيعي است كه تنها چيزي كه در آن سالها به آن توجه مي شد و مورد اهميت بود، اخلاق بود كه حرف اول را مي زد، كه آيا اين شخصي كه مي خواهد اينجا بيايد و با او كار شود آيا اخلاقش شايستگي دارد يا نه؟ حالا اگر اينطور بود مهارت شخص مورد بررسي قرار مي گرفت، آيا بهتر از او هست كه اخلاق خوبي داشته باشد، ساز زدنش خوب باشد و به رديف هم علاقه مند باشد، بنابراين خيلي با احتياط و گزينش تقريباُ مشكلي، چند نفري براي شروع كار انتخاب شدند. خود من اولين كسي بودم كه در آنجا شروع به كار كردم، و آقاي ناصر فرهنگ فر آقاي داود گنجه اي، آقاي ذوالفنون و آقاي لطفي (كه چند ماه بعد به مركز پيوستند) به تدريج در مركز شروع به كار كردند.
ما ابتدا مثل شما هنر جويان جديدي كه به مركز آمده ايد، هيچ نمي دانستيم بايد چه كار كنم، يك آرشيوي در همان اطاق پذيرايي داشتند كه 5 يا 6 حلقه بيشتر نبود، يك كتابخانه هم بود كه 1 يا 2 جلد كتاب بيشتر نداشت ولي خوب، خوشبختانه همانطوري كه آقاي دكتر صفوت تلاش مي كردند صفحه هاي قديمي را پيدا كنند، يك روزي آقاي لطفي گفتند من يك نفر را پيدا كرده ام كه يك صفحه از حبيب سماعي دارد (همان دستگاه شور) و آوردند آنجا و ما كپي كرديم روي ريل، و همان شد كارمان تا آخر عمر دائما آن را گوش كردم و زدم. ديدم درست نمي شه، با آقاي برومند مشورت كردم، با آقاي صفوت مشورت كردم تا يواش يواش در واقع سر خودم را گرم كردم، دوستان ديگر هم كه مي آمدند، هفته اي 1 يا 2 روز سر مي زدند با آنها قرار گذاشتيم يك گروهي تشكيل بدهيم، روي پيش درآمد ركن الدين خان و ديگران كار كنيم. در همين زمان دانشكده فعلي تلويزيون ملي اعلام كرد. بعضي از دانشجويان مي خواهند موسيقي ايراني ياد بگيرند، آيا امكانش هست كه در مركز اين كار انجام شود؟ آقاي دكتر صفوت فوراُ از اين موضوع استقبال كردند، و قرار شد ما هر كدام ساز تخصصي مان را به هر يك از اين دانشجوياني كه علاقه مند هستند درس بدهيم، تعدادشان هم 1 يا 2 نفر در هر سازي بيشتر نبود، ولي سنتور بيشتر از سازهاي ديگر بود مثلاُ 2 يا 3 نفر بود، و بعضي سازها شايد 1 يا 2 نفر، همين باعث شد آقاي دكتر صفوت براي ما، يك حق الزحمه اي را در نظر بگيرد و پيشنهاد داد و قرار شد كه ماهانه به ما پرداخت شود. و همين شروع كار بود و در واقع همين روند تا قبل از انقلاب حفظ شد، يعني كساني كه به مركز مي آمدند برايشان كلاس موسيقي گذاشته مي شد و كمكي كه قرار بود به آنها بشود از همين طريق بود. تا قبل از انقلاب كمكي كه به هنر جويان مي شد همين كلاسها بود مثلاُ يك درس مي گذاشتند و چند شاگرد مي پذيرفتند و ما خوشحال بوديم كه اينجا آموزش مي بينيم از آقاي برومند و در ضمن درس هم مي دهيم. كه اين امر ادامه پيدا كرد و رفته رفته با اين گروه هايي كه تشكيل داده بود 1 سال كار مي كرد تا براي برنامه جشن هنر شيراز آماده شوند تا بتوانند در جهت همان حفظ و اشاعه انجام وظيفه كنند.
آقاي كياني، من اينطور برداشت كرده ام كه انگار خط فكري و ايده ها متعلق به آقاي برومند بوده است؟
دقيقا همينطوره
مي خواستم كمي در مورد اين موضوع توضيح دهيد، نگرش حاكم بر فعاليت مركز چه بود؟
آقاي برومند تنها موسيقي داني بودند كه به رديف ها آشنايي كامل داشتند و به يك موسيقي اصيل و هنري كه ما امروزه به آن جدي مي گوييم معتقد بودند. بنابراين دوست داشتند در مركز فقط هنر جوياني باشند كه در حيطه موسيقي رديف و جدي كلاسيك و اصيل كار كنند در مركز حضور پيدا كنند و اين هنر جويان زير نظر اين استادان تربيت شوند. بنابراين ايشان آموزش اصلي را به عهده گرفته بودند، و خودشان ادامه آموزش به فارغ التحصيلان دانشگاه تهران را كه گروه موسيقي آن 4 سال بودكه تاسيس شده بود. به عهده گرفته بودند، تعدادي از فارغ التحصيلان بودند، و يا دانش آموزاني كه در حال فارغ التحصيل شدن بودن، به مركز مي آمدند و بقيه قسمتهايي راكه در دانشگاه نتوانسته بودند فراگيرند، آقاي برومند ادامه اين آموزش را انجام مي دادند، به همين علت پيشنهادي مي كردند به آقاي قطبي كه مدير عامل تلويزيون بودند، بيايند و دوره اي در مركز به عنوان تحصيلات دوره فوق ليسانس بگذارند و بقيه دستگاهها را اينها كار كنند و يك مدرك نه خيلي دانشگاهي ولي حداقل يك مدرك علمي به اينها بدهند، ولي فقط صحبت اين مسلم بود، در ضمن آقاي برومند دوست داشتند ما گروهي تشكيل بدهيم كه مقداري هم نوازي هم كار كنيم، علتش اين بود كه ايشان مي گفتند چون شما هنوز توانائي اين را نداريد كه خوب تك نوازي كنيد پس بهتر است كه با هم يك پيش درآمد و رنگ كار كنيد و حالا اگر جواب آواز هم مي خواهيد بدهيد، هر كدام 5 يا 10 دقيقه جواب آواز مشخص را كار كنيد تا آن را ياد بگيريد تا بتوانيد جواب بدهيد، با اين وضعيت همه مي توانستيم ساز بزنيم مثلاً يك نفر يك ذره سنتور يا كمانچه و ني بزند و آواز هم خوانده شود. پس شروع كردند با آقاي رضوي كه خواننده بودند دقيقا كار كردن و همينطور آقاي شجريان. رديف طاهرزاده به عنوان منبع درسي بود. و با خواننده كار مي كردند بعد يك يك با نوازنده ها، كه اعضاء گروه بودند را كنترل مي كردند و جوابها را تصحيح مي كردند و حتي با ساز خودشان مي زدند كه اينطوري بايد بزني، در حقيقت همانطور كه با خواننده كار مي كردند شايد دو برابر با نوازنده كار مي كردند كه بايد اينجوري جواب بدهي، ما هم بيشتر بايد همانطور كه خواننده مي خواند، جواب مي داديم، عيناُ همان تحريرها، هيچ آزادي نداشتيم كه هر جور دلمان مي خواهد جواب بدهيم، آقاي برومند مشخص مي كردند كه بايد اينطوري جواب بدهي، و بسيار دقيق بود. در نتيجه كار بسيار دقيق و مرتب و حساب شده و با نظم در طول يك سال براي اجرا در جشن هنر كنترل مي شد. به همين علت اولين برنامه اي كه اجرا شد، استقبال بسيار خوبي از طرف اهل موسيقي و شركت كنندهاي در جشنواره از ما به عمل آمد، و مسئولين هنري تصميم گرفتند اين مركز را بيشتر حمايت كنند، بودجه اش را تامين كنند تا بتواند در اين زمينه كار كنند، و اين باعث شد براي سال ديگر از همان جشن هنر به ما پيشنهاد كنند که اگر ممكن است سال ديگر هم اين گروه برنامه اجرا كنند، حتي بيشتر، مثلاُ اگر سال اول يك شب را به فعاليت مركز اختصاص داده بودند، سال ديگر خواستند 2 يا 3 شب باشه، و به اين صورت بيشتر وقتها را بگيرد، به همين علت هم بيشتر شد، حتي تكنوازي ها هم به موضوع اضافه شد، مثلاُ آقاي هرمزي، آقاي فروتن و خود من هم يك تكنوازي به مدت 20 دقيقه داشتم، اين برنامه ها اضافه شد، و زيبايي كار بيشتر نمايان شد و كم كم همه پذيرفتند يك همچنين مركزي زير نظر آقاي برومند كار مي كند و موفق هم هست.
ولي نمي دانم بايد گفت متاسفانه يا خوشبختانه، اهدافي كه آقاي برومند داشتند انگار مي خواست عمل نشود، بلكه انگار مي خواست اين راه ها گرايش هاي ديگري پيدا كند و آقاي برومند حاضر نبودند اين كارها سست تر شوند يا به راه هاي ديگه اي كشيده شوند خواه نا خواه گفتند من نمي توانم اينطوري كار كنم و استعفا دادند. با استعفاي ايشان باعث شد كه من و آقاي فرهنگ فر هم ديگر نتوانيم در مركز باشيم و ما هم آمديم بيرون، سال قبلش آقاي لطفي به علت مسائلي مركز را ترك كرده بود، و نتوانسته بود با سيستم آنجا كنار بيايد. در نتيجه ما سه نفر با هم پيوستيم، خانم مجد يك گروه گردآوري شناخت موسيقي نواحي مختلف تشكيل داده بود در تلويريون، بلافاصله از ما سه نفر دعوت كرد كه برويم و در آنجا فعاليت خود را ادامه بدهيم.
آقاي برومند هم چون ديد حداقل ما سه نفر به خاطر او از آنجا بيرون آمده ايم، شخصا از ما دعوت كرد برويم منزلشان يك بعد از ظهر و با ايشان كار كنيم، اولين كاري كه ما در اين زمينه انجام داديم، من و آقاي فرهنگ فر و آقاي لطفي در گارگاه نمايش بود كه هر كدام يك تكنوازي 20 دقيقه داشتيم، آقاي لطفي سه گاه زدند و من نوا زدم و بعد از استراحت دستگاه ماهور را با هم اجرا كرديم. حدود 2 ساعت كل برنامه شد، در آنجا بود كه باز هنرمندان مركز مثل آقاي هرمزي، كماليان خود خانم مجد كه اين برنامه را خود خانم مجد تدوين كرده بود و بروشور تهيه كرده بود. دوباره انگار يك مركز ديگر در جاي ديگر با آن اهدافي كه آقاي برومند مي خواست دوباره انگار گل كرد و آن برنامه خيلي از طرف جوانان و جاهاي ديگر خيلي خوب استقبال شد و قرار شد كه ما همين طور كارمان را آرام آرام ادامه بدهيم. ديگه باز هم بگم؟ همين طور كه دارم مي گم، ديگه خيلي هم براي شما خوب نيست.
بنابراين گروهي كه داشتيم، همين سه نفر كار مي كرديم و قرار شد با خواننده هم كار كنيم و قرارهايي با آقاي شجريان داشتيم و با ايشان هم تمرين مي كرديم تا بتوانيم كاري را ارائه بدهيم، كه بعدا نمي دونم چه چيزهايي پيش آمد، خيلي خاطرم نيست كه خودم اين به فكرم رسيد، بهتره حالا كه در تلويزيون هستم از امكانات بورس سازمان استفاده كنم، به فرانسه بروم و تحقيق موسيقي كنم و با شناخت بهتري به ايران برگردم. بنابراين از تلويزيون در خواست ادامه تحصيل كردم خوشبختانه موافقت كردند كه به من بورس بدهند كه در سوربن به تحصيلاتم ادامه بدهم.
و بالاخره رفتم ولي هيچ وقت از بورس تلويزيون نتوانستم استفاده كنم، چون در اين درگيريهاي اداري كه وجود داشت، هيچ وقت پرداخت نشد ولي خوشبختانه خود دولت فرانسه كه آنجا در خود پاريس سازمان بورس دارد، و در ايران هم قبلا اقدام كرده بودم خود آنها به من بورس دادند كه بتوانم به تحصيلاتم ادامه بدهم. در نتيجه 5/3 سال هم اونجا بودم و وقتي بعد از انقلاب به ايران برگشتم ديدم، مركز، به طور كلي مسيرش تغيير كرده و به آموزشگاه موسيقي تبديل شده و ديگر هيچ كدام از آن اهدافي را كه آقاي برومند داشتند، ادامه نداد، حالا سوال بعد
آقاي كياني، كميت سالهايي كه آقاي برومند در مركز كار كردند خيلي كوتاه بود ولي خيلي نتايج پرباري گرفته شد.
دقيقا همينطور.
حالا با اينكه 22 سال از انقلاب مي گذرد، و چند سال هم كه قبل از انقلاب، انگار چندين ساله كه مركز انگار وجودي نداره، و ديگه نتوانسته به آن دوران درخشان برگرده، دليل اين مسئله چه بوده؟
البته بعد از اينكه آقاي برومند آمدند بيرون، مركز فعاليتش خيلي خوب بود و همچنان ادامه پيدا مي كرد، جوانان مستعد را جذب كرد، گروههايي تشكيل داد، كنسرتهاي زيادي گذاشت، در همان جشن هنر و جاهاي ديگر مثل باغ فردوس و غيره شركتهاي نوار تازه در ايران تاسيس شده بود از همين گروهها استفاده كردند. 1 يا 2 اثر خيلي موفق منتشر شد، يكي نوا بود كه خانم پريسا خواندند، يكي دو تا ديگر هم بود كه الان خاطرم نيست، اينها خيلي خوب در جامعه باز شد و مورد استقبال قرار گرفت، فقط تنها عيبي كه اين ها از ديدگاه آقاي برومند داشتند اين بود كه يك كمي گرايشهاي مردم پسند بيشتري داشت و كم كم انگار مي خواست اين گرايش در كارها به وجود بيايد، در صورتي كه آن كاري كه آقاي برومند مي كرد خيلي موسيقي انگار نسبت به موسيقي كلاسيك، موسيقي مطلق يا موسيقي پروگراميتو بود، خيلي حساب شده و كلاسيك و علمي بود، در صورتي كه چون ديگه آقاي برومند نيست، ديگر آن كسي كه بايد يك رهبري هنري داشته باشد، نقش حكيمانه و استادانه اي را داشته باشد، نيست، خواه نا خواه از اين لحاظ افت كرد. و اين همچنان آرام آرام ادامه پيدا كرد تا بعدا همان ها را هم نتوانست بعد از انقلاب حفظ كند و ديگه تموم شد. فقط شد يك آموزشگاه كه مدت 20 سال ادامه پيدا كرد.
آقاي كياني، برگرديم به دوران حال و اين زمان كه شما رياست مركز را داريد. انگار مسئولين به اين نتيجه رسيده اند اين سالهايي كه آقاي برومند در مركز بودند دقيقاُ آن چيزهايي را كه مي خواستند از موسيقي بگيرند، فقط آن سالها گرفته شده.
دقيقا
حالا با انتخاب شما به عنوان مسئول مركز مي خواهند دوباره شرايطي را به وجود بياورند كه دوباره شيوه مديريتي آقاي برومند در مركز پياده شود. اهدافي كه شما پيش بيني كرده ايد چيست و تا چه حد شباهت و يا تفاوت با اهداف آقاي برومند دارد؟
البته امروز، خوشبختانه سازمان صدا و سيما جزوء برنامه هايش است كه به اين قسمت حفظ موسيقي ايراني، آموزش كه البته به صورت نمونه سازي هست كه همان فكر آقاي برومند داشت اين بود كه يك مركزي است كه مي خواهد آموزش بدهد و نمونه بسازد، نمونه هايي كه شخصيت هنري و فرهنگي و علمي داشته باشند و درست باشند، بر همين اساس است كه در شوراهايي كه در خود صدا و سيما براي احياي اين مركز به وجود آمده، نامش را گذاشتند مركز آموزش و نمونه سازي، يعني حكمي كه به من دادند همين عنوان را دارد، منتهي اين مفهوم است و ما دوست داشتيم اينجا همان مركز حفظ و اشاعه باشد ولي چون روي كلمه اشاعه مقداري اين روزها مشكلاتي هست به وسيله شورا و نظر ساير موسيقي دانها به اينجا رسيديم كه بهتر است پژوهش را داشته باشيم چرا كه اصل كارها مي تواند باشد در ضمن حفظ را هم داشته باشد حالا اگر در همين كلمه حفظ كمي دقت كنيد، آموزش هست، يعني اگر بخواهيم چيزي حفظ شود بايد آموزش بدهيم و اگرنه حفظ نمي شود، همينطور وقتي مي خواهيم چيزي حفظ بشه بايد ارائه بشه، بايد نمونه بسازيم، چون اين در خود كلمه حفظ هست، و اصولاُ اين كلمه را براي كارهاي ارزشمند به كار مي بريم، اين به خوبي در فرهنگ ما واضح است. بنابراين ديديم بهترين نام همين است كه بگوييم مركز حفظ حالا چون در حفظ همان اشاعه و ارائه كار مهم هست، پس پژوهش هم خيلي ضروري است كه در اين زمان براي حفظ شدن، پژوهش هم بسيار لازم است. ممكن است زمان آقاي برومند خيلي ضرورت نداشت چون هنوز استادهاي قديمي مثل آقاي دوامي، هرمزي، فروتن و امثال آنها هنوز بودند، زياد احتياج نبود، ولي حالا كه اينها نيستند بايد روي كار اينها پژوهش بشه، چون حالا اونطور استاد نداريم كه در اختيار قرار بدهيم. پس بنابراين اين نام را ما امروز بسيار خوب مي دانيم كه در اين زمينه كار كنيم و ادامه دهيم.
آقاي كياني، آيا به جز فعاليتهاي پژوهشي، مركز مي خواهد كه مانند زمان آقاي برومند فعاليتهاي اجرايي هم داشته باشد؟
بله، طبق صحبتي كه در سوال قبل كردم، سازمان تصميم گرفت كه اينجا را دوباره به حالت اول، يعني زمان حضور آقاي برومند در مركز برگرداند. منتهي چون هر زماني شرايط خاصي دارد، امكان ندارد كه ما مثل زمان آقاي برومند باشيم، و آن استاداني كه هنوز در قيد حيات بودند، اما امروز هيچ كدام نيست، ولي ما اين مسئله را اينطور نگاه مي كنيم كه شايد منظور تفكر آقاي برومند هست، آن مكتب و نگرش بينش ايشان. ما مي توانيم اين را لحاظ كنيم و طوري كه در اين مساله جزء برنامه ها و خواسته هاي ماست كه بتوانيم موسيقي جدي، موسيقي دستگاهي يا موسيقي مقامي را و يا موسيقي آيين و مذهبي، تا جايي باشد كه بشود اين كارها را حفظ كرد، كساني باشند كه كاركنند، آموزش ببينند و يا بتوانند در آينده ارائه دهند. اينها اصل كار است و خوشبختانه يك زمان نسبتاً كافي را در مركز موسيقي صدا و سيما در اختيار ما گذاشته اند، تا كار نه براي توليد و نه براي ارائه باشد، صرفاً براي يادگيري و آموزش و نمونه سازي باشد به همين علت است كه ما به وسيله شوراي مركز فرمهايي را درست كرديم و براي اعضايي كه انتخاب خواهند شد سه نوع عضو پيوسته و وابسته و افتخاري را پيشنهاد داديم كه كارهايشان را بررسي كنيم و بگوييم شما مي توانيد عضو وابسته اينجا باشيد، اين امكانات در اختيار شما هست، حالا اگر دوست داريد بياييد تحقيق كنيد، كار كنيد، فعلاً هم مي توانيد با اين اساتيد اگر فكر مي كنيد به دردتان مي خورد كار كنيد و يواش يواش ما هم بتوانيم يك روزي مثل زمان آقاي برومند هنرمندان برجسته اي مثل آقاي عليزاده، لطفي، فرهنگ فر، رضوي سروستاني، شجريان داشته باشيم. منتهي همانطور كه آقاي برومند فكر اصلي شان بود به عنوان يك موسيقي جدي، باداشتن نوازنده ها و موسيقي دانهاي با شخصيت. البته اين با شخصيت اش را نمي دانيم چطور بنويسيم، چون مگر آنها بي شخصيت هستند؟ يك جوري درستش مي كنيم.
همانطور كه فرموديد در پي اين هستيد كه فعاليت مركز را بر روي همان 4 نوع موسيقي كه داريم. آيا عقيده شما اين است كه صرفاً به نوع جدي و هنري كار بپردازيد؟
دقيقاً همينطور است.در اساس نامه اي كه تدوين كرده ايم مي گوييم كه ما در اين 4 گرايش موسيقي دستگاهي، مقامي، آييني و مذهبي فقط آن نوعي كه در حالت درست و اصيل و جدي است را، كار مي كنيم. گرايشهايي كه در اين چهار نوع به وجود مي آيد و كمي شكل مردم پسند به خودش مي گيرد را نمي توانيم كار كنيم و چون در بيرون هست ولي به هيچ وجه آنها را نفي نمي كنيم ولي كاري به آنها نداريم. بنابراين اگر هنرجو يا استادي انتخاب مي كنيم، مطالبي را مي خواهيم براي يك نشريه منتشر كنيم همه در جنبه جدي و هنري است.
با توجه به آشنايي كه شوراي تخصصي مركز داريم، به جز جنابعالي، افراد ديگر تماماً در حوضه موسيقي دستگاهي كار مي كنند اما وقتي براي موسيقي مقامي و مذهبي و آييني هم در مركز جايي در نظر گرفته شده، چه فكري باعث شده كه اساتيد ديگر در اين شورا نباشند و آيا اين شورا بر اساس انواع مختلف موسيقي تامين نشده. مثلاً اگر در آينده كسي به مركز مراجعه كند و بخواهد در زمينه موسيقي مذهبي فعاليت كند، آيا مركز به دنبال اين است كه استادان ديگر هم در اين مركز همكاري كنند؟
اين براي اين است كه در آينده مثلاً اگر يك جواني مستعد بود و مي خواست در زمينه دو تار كار كند و آن را حفظ كند و نگهداري كند، مركز بتواند او را حمايت كند به طور استثنا، حالا اگر استادي بود كه در زمينه دو تار نوازي كار مي كرد او را دعوت كند به آن هنرجو درس بدهد. ولي براي شورا اگر نيازي باشد و استادي بخواهد در آن شورا باشد، از او دعوت شود، مصاحبه و صحبت گردند، كارشناسان موسيقي مقامي دعوت بشوند و كار را مورد ارزيابي قرار بدهند و شناخته بشوند. البته در همين شورا، خوشبختانه چند نفري هستند كه مقداري در اين زمينه تخصص دارند. آقاي منظمي موسيقي لرستان و آن نواحي را خوب مي شناسند، خود من هم از زماني كه در دفتر خانم مجد با ايشان همكاري كردم تا اندازه اي آشنايي دارم كه متوجه شوم چقدر يك كار ممكن است خوب يا بد باشد، ولي اگر يك روزي آنها را داشته باشيم، خود شورا خودبخود از متخصصين دعوت مي كند و با آن مشورت مي كند تا بتواند راه ها را پيدا كند ولي اصل كار ما موسيقي دستگاهي است در واقع، منتهي حالا اگر وقتي كسان ديگري هم پيدا نشدند مي تواند آنها را هم حمايت كند.
آقاي كياني، برنامه شما براي جواناني كه به اين موسيقي علاقمند هستند چيست؟ آيا اعتقاد به كشف استعداد يا به اصطلاح نخبه پروري هستيد، يا فكر مي كنيد براي عموم استفاده از اين امكان وجود دارد؟
خوشبختانه امروز يك چيزي هست كه با زمان آقاي برومند فرق دارد. در آن زمان جواناني كه گرايش مويسقي سنتي داشته باشند خيلي كم بودند، در يك زماني بود كه كمتر دانشجويان و هنرجويان مايل بودند در اين زمينه كار كنند. در نتيجه خيلي به سختي آقاي برومند چند نفر را انتخاب مي كرد، ولي الآن درست بر عكس است. ما امروزه جوانان زيادي را داريم كه در رديف كار مي كنند وبه اين موسيقي علاقمند هستند اگر مي بينيد جايي هست كه اين نوع موسيقي كار مي شه و حمايت مي شه، همه دوست دارند در آنجا كار كنند. مشكل ما امروز مشكل زمان آقاي برومند نيست. بلكه مشكل، تعداد زياد داوطلبان است، از اين جهت كه بايد چطور آنها را انتخاب كنيم، چون همه خوبند، انتخاب خيلي سخت و مشكله، دوست داريم كار جوري باشد كه همه را بپذيريم، تعداد زيادتري باشند و بيشتر كار كنند. ولي چون مكانش نيست، تعدا كمتري كه به هر جهت يا زودتر آمده اند يا قسمتشان بوده اينجا باشند. اينجا شروع به كار مي كنند و اگر پستي هست اشغال مي كنند. مثلاً اگر سازمان اينقدر بودجه داشته باشد كه بگويد من دو گروه يا 7 يا 8 نفره را اداره كنم به اضافه 5 يا 6 تك نواز، و بيشتر نمي توانم بودجه بدهم و كمك مالي كنم مجبوريم كه بقيه را افتخاري بپذيريم يا فقط مي توانند اين امكان را در اختيار اعضاي پيوسته بگذارد و بقيه اعضاء بشوند، وابسته و بتوانند به طور رايگان از آرشيو، كتابخانه و مكان استفاده كنند و بقيه هم افتخاري هستند ميگويد مثلاً اگر نشريه يا كنسرتي بود شما مي تونيد همكاري كنيد يا داشته باشيد.
آقاي كياني، كساني كه مايل هستند با مركز ارتباط برقرار كنند يا مثلاً بيايند جزء افرادي قرار بگيرند كه انتخابي از بين آنها صورت بگيرد، سقف اطلاعاتي كه اين افراد بايد داشته باشند چقدر بايد باشد؟
سقفي مشخص نمي كنيم، حافظه مي خواهيم. جواني كه مي خواهد اين موسيقي را كار بكند، بداند كه به آن موسيقي اهميت ميدهند، لااقل اگر خوب كار كني جايي مثل مركز حفظ و پژوهش هست كه مي تواند برود آنجا، و يك انگيزه ايي است براي او وقتي كه درخانه اش كار مي كند. چون اين براي خود من بود، مثلاً زماني كه نوجوان بودم مي ديدم كه راديو ايران برنامه هاي موسيقي اصيلي دارد مثل گلها، نوازنده هاي خيلي خوب و با شخصيت و يا معروف آنجا تك نوازي مي كنند و موسيقي ارائه مي دهند، من مي ديدم كه خوب، يک همچين جايي هست كه اگر خوب ساز بزني
مي تواني بروي و نوازنده آنجا باشدي و اينها ايجاد انگيزه مي كند كه هنرجو در منزل كار كنند، ولي وقتي هيچ كنسرتي نباشد يا هيچ سازماني نباشد، خود به خود جوانها نگاه مي كنند ببينند چه چيزهايي روي آنتن و در صحنه هاي نمايش است، به دنبال آنها مي روند، مثلاً اين روزها كه موسيقي دائماً در حال گسترش يافتن و شكل گرفتن است، طبيعي است كه جوانان انگيزه شان به آن سمت كشيده مي شود، به خودش مي گويد من هم مي توانم مثل فان خواننده پاپ بخوانم پس مي رود كلاس پاپ، حالا اگر يك آنتن يا مركزي باشد، مثل تالار رودكي، وحدت، فرهنگسراها، بخش هاي مختلف فرستنده هاي راديو و تلويزيون، حتي اگر برنامه هاي كوچكي هم داشته باشد، خيلي كار ساز است. چون برخي از جوانان هستند كه گرايش عامه پسند ندارند كه حتي اين احساس از بچگي شكل مي گيرد با خودش مي گويد من دوست دارم موسيقي جدي يا كلاسيك يا مذهبي يا سنتي باشم. آنجا وقتي مي بيند كه كساني ساز مي زنند و كنسرت مي دهند الگوي او مي شوند او هم مي خواهد در آينده او هم بتواند مثل آنها روي صحنه ساز بزند و اين طور كارها را انجام دهد. در نتيجه اين طور جاها خيلي كمك مي كند. انگار فقط اينطوري است و جاي ديگر انگار به نظر نمي رسد.
خيلي متشكرم. من ديگر سئوالي ندارم ولي اگر خودتان مي خواهيد به نكته خاصي اشاره كنيد. بفرماييد.
گفتني كه خيلي زياد است و سوء تفاهمات هم در اين سالها بسيار زياد بوده، وقت زيادي مي خواهد كه در مصاحبه ها يا مقاله هاي بعدي اين مسائل باز بشود، بخصوص براي جوانان و علاقمندان موسيقي تا بعضي از جوسازي هايي كه انجام مي گيرد، بعضي از انتقادهايي كه مي شود يا سوء تفاهم پيش مي آيد، اينها برطرف بشه، و ما هم داريم كار ميكنيم تا شناخته بشويم براي نسل حاضر يا آينده يا علاقمندان موسيقي كه ما مي خواهيم چه كار بكنيم بنابر اين ضرورت همچين نشرياتي كه شما به عهده گرفته ايد و در مركز كار مي كنيد خيلي به چشم مي خورد كه ادامه پيدا كنند همچنين نشرياتي كه در بيرون هست آنها هم بتوانند به فعاليتهايشان ادامه بدهند تا با آنها هم درباره موسيقي حرف و بحث و گفتگو داشته باشيم در ضمن دركنارش اجرا هم داشته باشيم، سالنهاي كنسرت باشه و اميدوارم در آينده رسانه هاي گروهي به خصوص شبكه هاي راديويي و تلويزيوني در اين زمينه مقداري مسائل فقهي را حل كنند بشود آنجا برويم، ميزگرد و صحبت داشته باشيم، استاداني كه در اين مركز هستند بعضي برنامه ها اداره كننده، هنرجويان كه شما باشيد بتوانيد دعوت بشويد بعضي از برنامه ها را خودش به عهده بگيريد كه آموزش و پژوهش هستند، شرح بدهيد، موسيقي اجرا كنيد. خود به خود خيلي خوب خواهد بود. اينها انگار مي تواند جزء آرزوهاي ما باشد. از شما هم تشكر مي كنم
من هم از شما متشكرم
سارا سلامت
گفتگو با آقاي علي معلم، رياست موسيقي سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران
(قسمت آخر)
مثلاً يك نفر مي آيد هنوز رديف را ياد نگرفته ميخواهد نوآوري كند يك نفر نه، تا آخر كار رفته است ميگويد من ميخواهم يك چيز جديدي هم بيافرينم او در واقع موسيقي را يك قدم جلو مي برد و حق هم دارد و اجازه هم دارد چرا كه او منتهي است نه مبتدي. كسي كه منتهي است مي داند در واقع ارزشهاي گذشته چيست و گذشتگان چه كردهاند، اما آدم مبتدي نميداند در نتيجه در واقع همين طوري بي قيد و شرط همه چيز را به هم ميريزد مثل بسياري از نوآوراني كه در دوره جديد ميخواستند كارهاي آنچناني بكنند.
در نسلهاي گذشته هم ميبينيم مبارزاتي بين كلنل و آنهايي كه در حوزه آقا حسينقلي بودند وجود داشته و اينها نتوانستند كلنل وزيري را بپذيرند، كلنل كه آدم بي دست و پايي نبود نميشد گفت ساز يا موسيقي بلد نبود، ولي آنقدر ارزشهاي شگفت و نهفته در موسيقي آقا حسينقلي و پدرانش يعني گذشتگانش و در واقع آيندگانش وجود داشت كه مردي مثل كلنل را هم قبول نميكردند.
خب پس در واقع الآن ما احتياج به يك آدمي داريم كه از ارزشهاي موسيقايي در يك دايرهاي دفاع كند.
ما در سازمان، موسيقي پاپ هم داريم. موسيقي كودك هم داريم كه يك چيز تحميلي و وارداتي است و كودكان ما هم خيلي خوششان نمي آيد. مارش هم داريم كه البته با حركت پاي سرباز هماهنگ است اما سرباز ما با آن احساس حماسه نميكند. يك موسيقي رقيق شبه سنتي هم داريم كه در سازمان ساخته ميشود.
ما انواع و اقسام موسيقيها را داريم اما اين بخش آموزش را دلمان مي خواهد داشته باشيم، با آنچه كه آقاي كياني معتقد است. همان اعتقادي كه از آثارش و سخنرانيهايش پيداست و همين طور از بچههاي مايه داري كه او تربيت كرده است و اينها واقعاً متعصب هستند به موسيقي رديف، به بهترين نوعش و به زيبايي بدون آرايشش.
مثلاً ممكن است شما خواستگار يك دختر روستايي باشيد كه داراي يك زيبايي ذاتي باشد. يك وقت نه، ديگري در واقع داراي هفت آرايش قديم و هفتاد آرايشي كه الآن اضافه شده است باشد و تو ميداني اين هم از زيبايي بهره دارد اما كافي است يك غبار بيايد يا يك باران ببارد تا همه اين زيبايي از بين برود، براي آنكه رنگ است يك نقاشي است. ولي زيبايي هست كه اگر تمام بارانهاي عالم ببارد او زيباتر ميشود. اگر باد بوزد و موي او از جايي كه هست بجنبد و در جاي ديگري قرار بگيــرد او زيباتر ميشود، ماجرا اين است.
پس يك نفري لازم بود كه اين مكتب را ترغيب بكند و يك جايي اين سر رشته را نگاه دارد. ما البته بايد براي كمك به ايشان بهترين شعراي كشور را هم اندك اندك جدا كرده در اختيار آنجا قرار دهيم كه همين مرام را در تصنيف سرايي و در غزل غنايي يعني غزلي كه به درد موسيقي بخورد دنبال كنند. غزلهاي معاصر غزل دكلمهاي هستند به خاطر همين هم براي آواز يك بيتش جواب ميدهد و پنج بيتش جواب نميدهد در حاليكه شعر سعدي و شعر حافظ جواب ميدهد.
ما بايد در اين زمينه هم در واقع به ايشان كمك كنيم. كيان موسيقي ايران و كيان زبان فارسي به پيشرفت انديشه هاي آقاي كياني وابسته است و اينكه اينجا كيان و كياني در كنار هم آمده از حسن اتفاق است و به فال نيك ميگيريم.
با تشكر از توضيحات جامع شما ميخواستم بپرسم از آنجايي كه اين نوع موسيقي از نظر كــّمي شنونده كمتري دارد آيا در ميان ساير عناوين موسيقايي كه فرموديد در سازمان جايي دارند و بعضي از آنها حاكم بر فضاي موسيقي صدا و سيما هستند، براي اين موسيقي هم خصوصاً از جهت پخش از صدا وسيما جايي باز خواهد بود؟
شما مي دانيد كه مخاطب صدا وسيما به عنوان يك رسانه، يك گروه يا يك نسل خاص نيست بلكه همه هستند الا اينكه اكثريت در واقع با آدمهايي است كه نه خيلي فرهيختهاند و نه خيلي سطح پايين. براي همين هم صدا وسيما مثلاً براي كودكان يك كار جداگانه و براي فرهيختگان هم كار جداگانه انجام ميدهد، اما بيشتر برنامههايش براي حد وسط است. يعني براي اكثريت آنهاست.
من ميخواهم بگويم در واقع چنين مسالهاي هم از ناحيه ما و هم از ناحيه شما و هم از ناحيه مسئولين بايد اولاً خيلي ملي تلقي شود و ثانياً ما در ارزيابيهاي تازه اي كه البته از ارزشها نكاهد، ببينيم كه مردم واقعاً موسيقي رديف را دوست ندارند و يا نه، اصلاً به آن شكلي كه بايد و شايد به آنها عرضه نميشود.
بايد به خاطر داشت پيش از اين مكانيزمهايي وجود داشت كه كمك ميكرد تا مردم موسيقي رديف را در سطح عالي آن دوست داشته باشند. ما اين مكانيزمها را از بين برديم يا به طور طبيعي از بين رفت.
مثلاً كساني كه بهطور عمومي در سراسر ايران تعزيه گوش ميكردند اينها گوششان به رديف آشنا بود. به اين موسيقي عادت كرده بودند و از آن لذّت ميبردند.
در قديم لالاييهايي كه مادرها ميخواندند بيارتباط با اين قضيه نبود، به خصوص در بين طبقه شهرنشين، مداحي در ايران در حقيقت با موسيقي رديف نسبت داشت. روضهخوانها خودشان را ملزم به ياد گرفتن موسيقي سنتي ميدانستند.
يكي از دوستان من كه اهل قم است حكايت مي كرد كه آخرين كسي كه در مدرسه حقّاني قم به طلبهها موسيقي تعليم ميداد شخصي بود به نام اكبر خروس. طلبههاي جا افتاده به محضرش ميآمدند و او تكهاي رديف را ميخواند و اينها بايد بعداً جواب ميداند و اگر مثلاً بد ميخواندند با چوب ميزد پشت دستشان و ميگفت كج خواندي، غلط خواندي، مثلاً تحريرت غلط است، مقدمه يا اوج يا حضيضت غلط است و بسيار فني برخورد ميكرد و اين بوسيله نيمهرسانهها در سراسر ايران انتشار پيدا ميكرد.
الان شايد آخرين مداحي كه درست ميخواند موذنزاده اردبيلي باشد كه همان پايههاي رديفي را نگاه ميدارد اما اينهايي كه در تهران تعزيه ميخوانند، موسيقي از خودشان در ميآورند كه معلوم نيست هندي است يا عربي، جاز است يا پاپ، حالا ممكن است عدهاي هم خوششان بيايد اما اين اشكال دارد و بايد اين قضيه را اصلاح كرد.
امروزه ديگر تعزيه در ايران شايع نيست يا اگر هم هست تعزيه خوانان مثل گذشته تعليم نميگيرند روضهخواني به آن معني نيست، پس زمينههايي كه موسيقي سنتي را تعليم ميداد و گوشها را در جايهاي مختلف با آن آشنا ميكرد، از بين رفته است و هيچ مكانيزمي هم جاي آن را نگرفته است.
حتي به نوعي يك ضد آموزش هم هست، يعني كساني كه نوحهخوانيها و مداحيهاي دوره جديد را گوش ميكنند، اينها گوششان دچار اشكال ميشود يعني بعداً ممكن است اصلاً از چيز موزون بدشان بيايد يعني گوشها چنين ناموزون ميشوند.
پس بايد اين مساله را اصلاح كرد و در واقع اين عدم دوستي مردم را به عهده اين نگذاشت كه مردم مقصّرند؛ بلكه معلمان اجتماع مقصرند؛ «گر بداند كودكي كه سيب هست او پياز گنده را بنهد زدست» ما بايد در واقع يك زمينههايي را فراهم كنيم هم حكمت ادبيات فارسي و هم حكمت موسيقي رديف و سنتي در يك ظرفيت عاليتر از حرفهاي سطحي امروز در عمل متجلّي شود.
ببينيد موسيقي در فلسفه عنوان دارد. يك جايگاه خاصي را احراز مي كند كه جاي اوست. شعر در حكمت قديم يك جايگاه دارد و بشر وقتي ميخواهد در واقع جهانبيني پيدا كند بايد اين جايگاهها را بشناسد و انسان اگر جهانبيني پيدا نكند، انسان نيست چرا كه كثرت اشياء را جانوران هم ميشناسند.
اما انسان جهانبيني دارد، كلي نگرست و سيستماتيك فكر ميكند. پس شما اگر يك روزي به مردم فهمانديد كه براي زيستن بايد نظام داشته باشيد، نظام داشتن يعني هويت حقيقي شما، آن وقت نه تنها اينها بلكه به راحتي هر چه در جهان خوب است را ميپذيرند، هر چه در جهان سالم است آن را ميپذيرند، چرا كه هيج كس از سلامت، از آسايش و از لذت بردن بدش نميآيد.
بنابراين، اين حرف كه بگوييم بقيه عناوين موسيقايي بازار دارند و ما نداريم، اين از سر نوعي ضعف است. ممكن است خيلي از آدمها خرمهره را به الماس ترجيع دهند ولي اين بدان معني نيست كه الماس بي ارزش است بلكه معني آن اينست كه آنها الماس را نميشناسند.
ببخشيد، منظور دقيقتر ما اين است كه در سابقه راديو تلويزيون نهتنها در ايران بلكه راديو تلويزيون به عنوان يك رسانه در دنيايي كه نتيجه تكنولوژيك آن راديو و تلويزيون بود يك نوع توجه به سليقه و پسند طبقه متوسط و حتي متوسط رو به پايين وجود دارد اين سازمان صدا و سيما هم نميتواند از اين دايره مستثني باشد، با توجه به اين سؤال ما اينست كه مركز حفظ و پژوهش موسيقي ايران يا هر مركز ديگري بيايد روي اين موسيقي كار بكند. موسيقي كه حكيمانه است و با باورهاي عميق ديني و فرهنگي مردم اخت دارد اما از يادشان رفته، به دلايلي كه شما گفتيد فراموشش كرده اند.
آيا در حمايت اين بخش واقعاً صدا و سيما تصميم دارد تا همت، صرف بازشناسي اين موسيقي از طرف مردم بكند؟ آيا در كنار اينكه فرضاً مديريت اين بخش تغييــر كرده است؛ آيا صدا وسيما يك برنامه براي مردم ميگذارد كه ببينيد و به ياد بياوريد اين صداي نياكان شماست؟
من اين حرف را مي فهمم ولي شما متوجه يك مسأله نيستيد. ببينيد الان كه رسانه ها بوجود آمدهاند و بر خلاف نيمهرسانه ها به نظر مي رسد كه بيشتر كالاهايي توليد مي كنند كه مربوط به طبقه متوسط است، نه براي فرهيختگان و نه براي كودكان؛ شما همان سهميه يا همان كوپني كه در زمان آقا حسينقلي داشتيد الان هم همان كوپن را داريد، يعني در آن روزگار هم تعداد شنوندگان موسيقي شما عدهاي خاص بودند و الان هم همان عدهاند بلكه شايد كمي هم بيشتر شده باشند.
چرا كه آنوقت آقا حسينقلي نميتوانست كارش را تكثير كند و به همه جا بفرستد، خودش يك نفر هم در واقع فقط ميتوانست در يك مجلس شركت كند، اما الان كارش را تكثير ميكند و به سراسر كشور ميفرستد و خودش هم از طريق رسانه با تصويرش در هزار خانه حضور پيدا ميكند و از اين هزار خانه آن ده تايي كه بايد گوش بكنند گوش ميكنند.
پس ببينيد اين رسانه ها در واقع به آن كاري كه فرهيختگان براي فرهيختگان ميكردند هيچ لطمهاي نزده است، نهايت اينكه يك بخشي از مردم را كه طالب يك چيزهاي ديگري بودند، آنها را به آرزويشان رسانده است.
ببينيد در همين تهران پيش از اين، بسياري از مطربهاي يهودي همين موسيقي سنتي را در سطح شيرينكاريش براي ختنه سورانيها، عروسي ها و جشن هاي مردم بكار ميبردند. حالا فكر كنيد مثلاً رسانه اين كار را در سطح گسترده تري ارائه ميكند.
بنابراين از سهميه شما كاسته نشده است، اما آرزوي ديگري هست كه من آنرا خيلي درست نمي دانم و آن اينكه موسيقي رديف در سطح عالياش آرزو كند كه همه مردم شنوندگان من باشند.
مسلماً اين غلط است.
در اينجا حتماً يكي از اين دو اتفاق افتاده است، يا مردم همه رشد كردهاند و بدل به فرهيختگان شدهاند كه ممكن نيست يا موسيقي شما به حدي تنزل كرده است كه در واقع همه ديگر دوست دارند.
شما در همان جايگاهي كه هستيد بايد بمانيد هر چند شنوندگان موسيقي شما كم باشند. حكمت و فلسفه در هر حال حكمت و فلسفه است و مشتريانش هم محدودند و معدود، « و قليل من عبادي الشكور».
آن كساني كه سرمايه ميگذارند براي آنكه بلند بپرند،
كم هستند و بعضي از بالها و بازوها قوت اينكار را دارند كه به آن مايه و پايه برسند. همه نميتوانند چنين باشند و بايد هم همينطور باشد.
بنابراين شما نگران نباشيد، رسانه ها در واقع يك وظيفهاي دارند كه همانطوري كه ميدانيد نوعي ژورناليست است. در روزنامه كه نميشود مثلاً رساله الكپيادوس افلاطون را نوشت، از سقراط نوشت يا از فلاسفه بزرگ سخن گفت، رسانههاي نوشتاري مال مردمند و در سطح آنها چيزهايي مينويسند. اين رسانه هم يك چيزهايي در سطح عمومي پخش ميكند و ليكن براي فرهيختگان يك سهمي قائلند و ميدانند رشد طبقه عامه تا به آن حد عالي مربوط ميشود به فرهيختگان.
اگر فرهيختگان يك كشور تعدادشان بيشتر باشد و فعاليتشان بيشتر باشد، طبقه عامه هم رشد ميكند و به عكس. پس در واقع نگاهداشتن آنها، نگاهداشتن سر رشته براي صيانت همين طبقه متوسط است.
بنابراين شما بدون توجه به چنين مسالهاي بايد با پافشاري و ايمان تمام روي كار و عقيده خودتان بايستيد. آن بخشهايي را كه ميتوانيد تبييناش كنيد و آن بخشهايي را كه ميتوانيد علميتر كنيد اما ارزشهاي گذشته را نگاهداريد و تا كشفش نكرديد و تا دركش نكرديد با چيزي عوضش نكنيد.
چرا كه گفتم مبتديان حق تصرف در ارزشهاي بزرگان را ندارند اما منتهيان هر كاري كه بكنند درست است. يعني اگر آقا حسينقلي بيايد يك مضراب خاص بزند كه پيش از او آقا علي اكبر فراهاني نزده باشد، چون آقا حسينقلي در واقع خودش يك موجودي است كه قابل قبول است و منتهي است از او پذيرفته مي شود ولي يك نفر تازهكار كه نميتواند بگويد من مضرابي را عوض ميكنم يا اين پرده را چنين خواهم بست و چنان خواهم كرد.
از آنجا كه اين سازمان يك سازمان پژوهشي است آيا حمايتهاي مادي و معنوي از سوي صدا وسيما شامل حال او ميگردد؟
من تا آنجايي كه ميدانم يعني تا آنجايي كه در واقع ميتوانم بگويم ما يك رهبري داريم كه از مساله علاقهمنديش گذشته نسبت به فرهنگ ايراني يك احاطه تقريباً همه جانبه دارد و اينهم در شرايطي نبوده كه با زور تعليم ببيند بلكه داوطلبانه به دنبال آن رفته است. شعر فارسي را ميشناسد، موسيقي را در سطوح مختلفش ميشناسد، يك علاقمندي خاص دارد يك علاقمندي شديد به اعتلاي زبان فارسي، شعر فارسي و موسيقيِ در واقع خودي دارد و خيلي متعصب است به آنكه از صداي رسانههاي ما، هويت ما، پيش از آنكه كلام فارسي شنيده شود، به گوش عالميان و آدميان برسد.
يعني وقتي راديو را روشن ميكنند موسيقياش بگويد مربوط به كجاست، تلويزيون را كه روشن ميكنند موسيقياش بگويد مربوط به كجاست، همانطور كه زباني كه در رسانه است بايد زباني باشد كه مردم را كج زبان نكند، بلكه غلطهاي آنها را هم تصحيح كند و ايشان به حدي در اين مورد پافشاري دارد كه حتي انصافاً گاهي به خستگي و رنج او مي انجامد. چون آن چيزهايي كه ميخواهد، اتفاق نميافتد.
بعد از ايشان يك آدمي الآن رئيس ماست كه فيلسوف است و آگاه به مسائل، مسائل موسيقي را ميداند كه چه مايه و مايهاي دارد و مسائل فرهنگي را ميداند كه چه ارزشي دارد و اگر تا حالا هم در واقع اينها اقدامي نكردهاند به دليل آنست كه عامل ما هستيم. آنها فقط ميتوانستند پيرامون اين قضايا آرمان داشته باشند. عاملش بنده هستم كه اينجا نشستهام و آقاي كياني است كه آنجاست.
همت ما و طلب ما از آنهاست. ما از آنها چه ميخواهيم؟ اينكه امكانات در اختيار ما بگذارند اگر در واقع در اين زمينه كوتاه بيايند ما ميتوانيم سرزنش و گله كنيم و ليكن آنها كوتاه نميآيند. انصافاً كمك ميكنند. انصافاً اينطور برنامهها را تأييد ميكنند. انصافاً بابت اين مسائل ما را تشويق ميكنند.
همين چندي پيش در محضر چند نفر از فلاسفه از جمله آقاي ديناني، آقاي اعواني، آقاي مصطفوي و ديگران در خدمت آقاي لاريجاني بوديم و به طور شوخي و جدي پيرامون مسائل موسيقي صحبت ميشد.
يكي از فلاسفه اي كه حضور داشت گفت آقا من از اين موسيقيهاي سبك و جلف خوشم نميآيد. براي ما و امثال ما هم بايد يك نوعي كار كنيد.
آقاي لاريجاني با همه بزرگواري كه اينطور جاها نسبت به ما دارد و به قول معروف هواي ما را نگه ميدارد در حضور همه اينها شروع كرد به سرزنش ما و گفت اينجا ديگر جاي سرزنش است. چون بالاخره شما يك روز در حضور اين آقايان بايد جواب بدهيد. بنابراين جاي سرزنش است و بايد يك كاري كنيد كه اينطور آدمها رضايت داشته باشند.
بعداً جواب به تاريخ هم باقي است.
بله ديگر. اما آنها انصافاً حمايت مي كنند و پشتيبان اين قضيهاند. اگر كم كاري هم بوده است يك مقداري از جانب ما بوده است. البته ما اميدوار هستيم و در واقع الان بايد دست به دست بدهيم. ما ايراني هستيم، ما وجود داريم. دنيا به هر جا كه برود؛ كمااينكه پيش از اين به خيلي جاها رفته است؛ رم بزرگ بوده، چين بزرگ بوده، مصر بزرگ بوده و ايران بزرگ هم بوده، حالا ممكن است ايران اندكي كوچك شده باشد؛ ولي ايران هنوز زنده است، هنوز نفس ميكشد، هنوز زبان فارسي هست، هنوز موسيقي رديف هست، هنوز تعزيه اين طرف و آن طرف كشور شنيده ميشود، هنوز زنهاي روستايي در عالم عشق ترانه و دوبيتي ميگويند، در مرثيه، ترانه و دوبيتي ميگويند و ميخوانند و اينها هنوز در گوشه و كنار كشور هست.
بعد هم ما اگربه نسبت شهرنشيني در همين ايران دو سه تا اركستر سنفوتيك داريم، دهها گروه موسيقي روز و پاپ و از اين حرفها هم داريم و در اين مسايل هم از كشورهاي ديگر چيزي كم نداريم، اما در واقع ميدانيم كه بخش هويت ما يك چيز ديگري است، اينها هم براي تفريح، براي تفرج و براي سرگرمي جوانان است.
هيچ ملتي همه مردم او فرهيخته نميشوند همه هم جز طبقات عامه و عوام نميشوند. بايد سررشته را نگه داشت. در عالم مديريت با مسايل يك نوع برخورد ميشود و بر عالم فرهنگ يك جور ديگر.
آدمي كه اهل فرهنگ است در حقيقت از ازدحام و كميت هم نميترسد چراكه ميداند حقيقت در جهان بيش از يكي نيست و در واقع كافي است كه شما حقيقت را بيابيد، بعد ميتوانيد در كوچه ها فرياد بزنيد كه نزد من است. ممكن است دندان شما را هم مثل پيغمبر بشكنند ولي بالاخره يك روزي ميآيد كه از اين اقيانوس تا آن اقيانوس پيروان شما ميگويند يك روزي يك آدمي در صحراي عربستان پيدا شد كه حقيقت را گفت، دندانش را هم شكستند اما او روي حرفش ايستاد.
انشاءالله كه موفق باشيد.
از بزرگواري شما و از وقتي كه داديد واقعاً متشكريم.
خواهش مي كنم، ما در واقع افتخار مي كنيم كه الآن در كشور ما تعداد قابل توجهي از جوانان ما متوجه مسايل بسيار بنيادي و مسايل هويتي ما شدهاند و در شاخه هاي مختلف فعاليت ميكنند.
عنصر ايراني كافي است كه نسبت به چيزي عزم كند، همانقدر كه عزم و ارادهاش بر آن قرار گرفت، حتماً تحقق پيدا ميكند، بنابراين مطمئن هستيم كه به زودي زود شاهد حركتهاي عميقتر و نتايج خيلي عاليتر و مترقيتر از آنچه تا بحال اتفاق افتاده، خواهيم بود.
پايان
Tuesday, January 13, 2004
تاريخ ها را به خاطر داشته باشيم
با تلاش و پيگيری های دوست عزيزمان آقای احمد رضاخواه خوشبختانه تاريخ های گردهمايی های ماه های آينده به قرار زير تعيين گرديده است. اميدواريم اين اطلاع پيشاپيش به هرچه پر بار تر شدن برنامه ها توسط اعضاء کمک رساند. و اما تاريخ ها:
گردهمايی پنجم: 3/10/1382
گردهمايی ششم: 1/ 11/1382
گردهمايی هفتم: 13/12/1382
صد و يک سال با صبا به روايت اعضای مرکز
برنامه "صد و يک سال با صبا" به مناسبت بزرگداشت استاد ابوالحسن صبا به مدت سه شب در روزهاي پنجشنبه، جمعه و شنبه مورخ 1، 3، 2 آبان ماه توسط موسسه فرهنگي "آواها و بناها" در فضاي باز عمارت شمس العماره کاخ گلستان برگزار گرديد. در اين برنامه به ياد ماندني گروه "سپهر" مرکز در قسمت اول و استاد داريوش پيرنياکان (عضو شوراي تخصصي مرکز) به همراهي آقاي حميدرضا نوربخش، در قسمت دوم برنامه به اجراي موسيقي دستگاهي ايران پرداختند. قسمت دوم برنامه که به صورت بداهه نوازي و بداهه خواني بود در اين سه شب به ترتيب در آواز ابوعطا، دستگاه سه گاه و آواز بيات زند اجرا گرديد.
در قسمت اول اين برنامه، گروه "سپهر" به اجراي همنوازي و تکنوازي در دستگاه نوا پرداختند.
برنامه اين گروه به شرح زيربود:
1- چهارمضراب نوا ( براساس اجراي استاد ابوالحسن صبا)
2- تکنوازي سه تار، ني و تار
3- تصنيف قديمي" نبود زرخت قسمت ما غير نگاهي..." (بر اساس اجراي استاد عبدالله دوامي)
4- تکنوازي عود، سنتور و کمانچه
5- تصنيف قديمي "به تومشغول بود..." ( بر اساس اجراي رضا قليخان تجريشي)
6- رنگ نوا
اعضاء گروه:
مسعود رستمي ......................سه تار
احسان عابدي ......................ني
حسين سالک .......................کمانچه
بهنام معيريان .......................عود
احمد رضاخواه ......................سنتور
بهاره فياضي .........................تار
آساره شکارچي ....................ضرب
گروه "سپهر" در اين برنامه نواخته های استاد صبا با ساز سه تار را که در تداوم شيوه هاي نوازندگي استادان قديم قرار ميگيرد، الگوي خود قرار داده بود و با تلفيق آنها و آثاري از استادان قديم اين نوع موسيقي، برنامه اي يک دست و زيبا را ارائه کرد که با استقبال فراوان شنوندگان مواجه گرديد.
چهارمين گردهمايی اعضا
اعضای مرکز در چهارمين گردهمايی ماهانه خود که پس از قريب به 2 ماه تعويق در چهارشنبه 19 آذر ماه در سالن اجتماعات مرکز برگزار می گردد، همچنان از شنيدن صدای ساز اعضای شورای تخصصي مرکز محروم خواهند بود. اما ميتوانند از ساعت 17 تا 19 شاهد برگزاری برنامه های زير باشند:
- گفتار و نقد سخنرانی آقاي دکتر پرتوي درباره فواصل- توسط: استاد مجيد کياني
- تکنوازي ني بابک مدرسي
- تکنوازي سه تار فريد خردمند
- جلسه پرسش و پاسخ بين استادان و اعضاء مرکز حفظ و پژوهش موسيقي
همنوازی و دونوازی در فرهنگسرای نياوران
سالن اصلی بنياد آفرينشهای هنری نياوران در تاريخ های 13 و 14 آذر ماه شاهد برگزاری دو برنامه موسيقی دستگاهی بود که دو تن از اعضای پيوسته مرکز نيز در آن ها شرکت داشتند.
فريد خردمند (عضو پيوسته مرکز) در دونوازی پنجشنبه 13 آذر با صدای ضرب خود سه تار رامين جزايری را همراهی ميکرد. اين برنامه در دو قسمت و شامل اجرای دستگاه های ماهور و شور بود. برنامه روز جمعه 14 آذر که عنوان همنوازی را دارا بود نيز از حضور اعضای مرکز بهره مند بود (فريد خردمند ضرب و وحيد بصام تار). اين برنامه در دو بخش ارائه گرديد. بخش اول خود شامل دو قسمت بود و به طور کلی به تکنوازی تار وحيد بصام (به همراهی ضرب فريد خردمند) در آواز بيات زند و نيز تکنوازی آقای ساسان رسولی در دستگاه راست پنجگاه اختصاص داشت.
بخش دوم که در واقع بخش همنوازی را شامل ميگرديد در دستگاه چهارگاه اجرا شد و شامل قسمت های متنوعی چون بداهه سرايی تار و سنتور، مثنوی خوانی، تصنيف و رنگ بود.
Saturday, January 10, 2004
گفتگو با آقاي علي معلم، رياست موسيقي سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران
(قسمت اول)
با عرض سلام و با تشكر از وقتي كه در اختيار ما قرار داديد، بفرمائيد تصميم تغيير و تحول رخ داده در مركز حفظ و پژوهش موسيقي ايران يا همان حفظ و اشاعه موسيقي سابق از چه زماني و به چه دليلي و يا در واقع با چه هدفي گرفته شد؟
عرض كنم اگر به صورت تاريخچهاي خواسته باشم يك توضيح كامل پيرامون سوال شما بدهم بايد بگويم كه در حقيقت پس از انقلاب چه ماجراهايي موسيقي را به چه جوانبي هدايت كرد و اينها يك مقداري ضرورتهاي زماني و مكاني و ايجاب تاريخ بود.
شما فكر بكنيد كه يك ملتي يك مرتبه دچار يك جنگ و بحران همه گير مي شوند. در يك چنين شرايطي قهري است كه از بزم كاسته ميشود و به رزم افزوده ميشود، از روحيه بزمي كاسته شده به روحيه رزمي اضافه مي شود.
ادبيات
ادبيات يك شأن آن بزمي بودن است، يك شأن آن رزمي بودن ولي در شرايط بحران به طرف رزمي بودن مي رود. من مي خواهم اين نكته را براي آنهايي كه انصاف دارند يادآور شوم كه حوادث عللي را ايجاد مي كنند و فقط قهري و اضطراري و جبري هم نيست بلكه گاهي انتخاب بشر است، يعني ايجاد كردن يك ماجراست و ايجاب كردن ماجراي ديگري است. مثلاً يك نفر ممكن است بگويد در شرايط اندوه بايد مردم را يك نوعي خوشحال كرد و من به اين دليل به موسيقي سبك پرداختهام. يك نفر مي گويد نه، من همدلي كردهام، من با آنها گريستم، آنقدر به مصيبتشان اهميت دادم كه با آنها زانو زدم و گريستم و موسيقي و شعر و نقاشي و فيلم و اثر هنري خودم را هم همينطور و اين بهتر است.
اين يك ايجاب است . ولي به هر حال آنچه كه ايجاد مي شود در اين نوع ايجاب يا آن نوع ايجاب، يك مقدارش قهري است. يعني حوادث يك موجهايي ايجاد مي كند و نهايتاً از بين چند نوع ايجاب يك نوع را انتخاب مي كنيم.
مساله انقلاب وقتي به وجود آمد در حقيقت يك عرصه يا جو فرهنگي به وجود آمد كه شرايط و شالوده و تشكيلات نظام هنري گذشته را يك مرتبه به هم ريخت.
اينها دلايل مختلفي داشت، يكي آنكه انقلاب اصولاً در مقابل بعضي از ارزشهاي گذشته بود يعني آنها را ضد ارزش تلقي مي كرد و بايد با آنها مبارزه مي كرد. ديگر آنكه مردم دچار حوادثي بودند كه عنوان كردن بعضي از مسايل اصولاً خنده آور به نظر مي رسيد و از طرفي يك چيزهاي تازهاي ايجاد شد كه بايد به آنها مي پرداخت.
اين قضيه هم بعد از انقلاب تا استقرار پيدا كنيم و مسايل هنري و فرهنگي را بررسي كنيم به وسيله جنگ طولاني شد.
در حقيقت ما در يك حالت كوچ بودهايم. در حالت كوچ چيزي متروك نمي شود، هيچ چيز را كسي دور نمي اندازد ولي مثلاً ميبينيد چادرها را جمع ميكنند و بارها را در كيسهها و جوالها را پشت اسبها و شتران مي گذارند و عبور مي كنند و تا به سرمنزلي نرسيدند اينها را پائين نميآورند و وقتي هم كه پائين آوردند مدتي طول ميكشد تا هر شيئي در جاي خودش قرار بگيرد و اين مساله اي است كه به آرامش نياز دارد كه البته هنوز هم آرامش ما جدي و دايمي نيست چرا كه دنيا در مقابل ماست .
انقلاب ما به عنوان يك پديده جهاني يك بخشي از مشكلات مثل دشمنان نزديك چون عراق و غيره را پشت سر گذاشته است ولي مشكلات عمده و اصلي به جاي خودش باقي است و اين يعني هنوز آرامش اولي ايجاد نشده است.
بنابراين در نوبت بعد مسايلي پيش آمده است كه به آنها هم بايد جداگانه پرداخت و بعد اشياء را چنانكه قبلاً نامگذاري كرده بوديم در جايگاه خودش قرار دهيم .
موسيقي سنتي در ايران يك شأني داشت. موسيقي براي جوانان يك شأني داشت. مارش و موسيقي نظامي يك شأني داشت. موسيقي مقامي و محلي در ايران يك شأني داشت. عرض كنم موسيقي غربي به معني موسيقي علمي و مثلاً در سطح اركستر سمفونيك يك شأني داشت و بالاخره موسيقي سبكي هم كه در واقع مراودات كشورها بود چه بين ما و غرب به عنوان نيروي مسلط به دنيا و چه حتي بين ما و هندوستان و پاكستان و عربستان و تركيه و … كه يك سري مراودات موسيقيايي اين نوعي هميشه بين اينها بوده است و بر روي هم اثر مي گذاشتند.
دو مرتبه ما بايد جايگاههاي اينها را بيابيم، با تعريف و با فلسفه و حكمت و با دانستن اينكه اينكار را براي چه انجام مي دهيم؛ چرا كه عقلاً براي هركاري كه مي كنند بايد دليل داشته باشند.
در مورد همين احياي مجدد آن ادارهاي كه به عنوان حفظ و اشاعه موسيقي شهرت داشت؛ ما وقتي حوادثي كه در اطراف ماست يعني حوادثي كه به هنر موسيقي مربوط است را بررسي كرديم، ديديم كه شايد نيازمندتر از هر كدام از عناوين موسيقيايي كشور به اين هستيم، اما چرا ؟
همه مي دانند موسيقي رديف ايران و شعر و ادبيات ايران يك پيوند ناگسستني دارند، نه پيوند بلكه اصلاً ذاتشان از جهت جوهـري يك چيز است، زبانشان براي بيان متفاوت است.
يعني در حقيقت همان جوهري كه از آن قصيده و غزل و دوبيتي و رباعي و انواع مسمطات در معاني مختلف از مرثيه گرفته تا مدحيه تا نعت و ؟؟؟ و غزل و… از آن در ميآيد؛ همه مسايل موسيقي رديف نيز همين هاست، در ذات همين هاست اما تجلي اش آنجا با كلمه است اينجا با صوت و گاهگاهي هم بلكه در بسياري از موارد اينها چنان در ذات هماهنگ هستند كه در معيت هم حركت ميكنند. وجود يكيشان ديگري را معنيدار تر مي كند.
يعني وقتي با هم هستند هر دو قوي ترند، شعر تاثيرش بيشتر است، پيامش را بهتر مي رساند، زبان به وسيله شعر تقويت مي شود. ايراني در حقيقت حكمت او در زبانش است و در شعرش است و شعرش اگر در كنار موسيقي اش قرار گرفت صد برابر تجلي اش از آنچه كه هست بيشتر مي شود.
بسيار خوب، پس اگر واقعاً اين بخش كه پيرامون تهاجم فرهنگي، خراب شدن زبان و فعاليتهاي شگفتي كه اين طرف و آن طرف انجام مي شود؛ اهميت دارد و ما در مقابل فرهنگستان زبان داريم، دائره المعارفهاي گوناگون تاليف مي كنيم و رشته هاي ادبيات را در دانشگاه تشويق مي كنيم، در واقع همه اينها اگر بحث احساسياش را هم مطرح كنيم مربوط مي شود به شعر و موسيقي.
در حقيقت شعر و موسيقي از همه اينها مي تواند موثرتر واقع شود و تاثير آنها را نيز چندين برابر كند. زبان كشور آن وقت صافي و خوب خواهد شد كه شعر فارسي بماند و شعر فارسي وقتي ميماند كه خواننده موسيقي ما آن را بخواند و آهنگساز موسيقي ما برايش آهنگ بسازد و آهنگهايي را كه گذشتگان ساختند حفظ و صيانت كنيم.
همين حفظ و اشاعه شايد دهها آهنگي كه متعلق به اواخر دوره قاجار بود و خوانندگان مختلف خوانده بودند، احيا كرد. كلام اينها را مرحوم شيدا و يا عارف قزويني، وحيد دستگردي و ملكالشعراي بهار سروده بودند. يعني شعراي طراز اول آن دوره كه آثارشان از جهت بيان محتوا و فرهنگ خودي و هويت ايراني بسيار فربه بود.
مثلاً در همين مركز حفظ و اشاعه ترانهاي قديمي كه سالها پيش خانمي خوانده و شعر آن از ايرج ميرزا بود كه ؛ « عاشقي محنت بسيار كشيد تا لب دجله به معشوقه رسيد » از زبان خوانندهاي كه نام نميبريم، خوانده شد و در واقع احيا شد. اين قطعه تا ابد وقتي شنيده ميشود مؤيد زبان فارسي است. مؤيد همان زباني است كه مولانا به آن شعر گفته است و قرآن دوم كتاب اوست. مؤيد همان زباني است كه حافظ به آن شعر گفته و مي گويد؛ « هر چه دارم همه از دولت قرآن دارم» يعني اصلاً اين فرهنگ موجود با پشتوانه هاي حقيقي و اصيلش به اين بستگي دارد كه ما تا چه حد پيوند موسيقي و شعر را با هم حفظ كنيم . پس از انقلاب به دلايلي كه پيش از اين عرض كردم تا حدودي ما اين فرصت را از دست داديم. از طرف ديگر اساتيدي كه حتي در همان دوره كار ميكردند به سنين پيري رسيده بودند. آقاي عبادي پير بود آقاي برومند به انقلاب نرسيد و از دست رفت.
يعني هر چه استاد طراز اول در اين فن ميبينيد در واقع آنها پايان كارشان بود. البته عده اي هم هستند اما مثلاً آقاي كسايي به ما ميراث رسيده است اما امروزه در واقع معبدي است براي
ني ولي ديگر نميتواند بيايد فعاليت كند. او مي تواند راهنمايي كند، كارها اصلاح كند و از اين قبيل كارها.
نسل بعدي هم كه تربيت شده بودند در واقع هنوز آنقدر استوار نبودند و اين سالها به مساله لطمه زد.
در شرايط بعدي ما بسياري از شاگردهاي متعصب آن دوره را داشتيم كه بعد از مدتي حالا به دليل آنكه به شكل مسافرت يا اقامت به غرب رفتند و يا طي حوادثي كه در ايران به وجود آمد، يك مرتبه مرامشان عوض شد.
در زمينه موسيقي سنتي ميفرماييد؟
بله، اينها متعصب بودند و دلشان ميخواست اين موسيقي را حفظ كنند و كارهاي عالي انجام ميدادند، روي خواننده تعصب داشتند كه خواننده موسيقي ايراني بايد قابليتش چه و چه و چه باشد. چرا كه مي دانيد در موسيقي پاپ خواننده قابليت آنچناني نميخواهد، اما در موسيقي سنتي خواننده اگر صدايش تحرير نداشته باشد حالا هر چقدر هم شيرين و خوب باشد به درد نميخورد. اگر صدا شش دانگ نباشد به درد نميخورد. بسياري از گوشه ها و بسياري از آوازها آنقدر دشوار و مشكل است كه احتياج به صداي پرورده دارد. يعني هم از لحاظ طبيعت بايد سنگ تمام گذاشته شده باشد و هم از جهت آموزش تا بتواند از عهده برآيد.
اما ديديم همانهايي كه در حفظ و اشاعه تربيت شده بودند وقتي به غرب رفتند يك مرتبه خودشان با يك صدايي كه اگر ديگري ميخواند، اينها مي گفتند انكرالاصوات و در موسيقي سنتي قبول نداشتند، نوار درآوردند و ما فهميديم كه مرامشان عوض شده است. اينها در واقع به موسيقي سنتي به آن چشمي كه در گذشته نگاه ميكردند، نگاه نميكردند. در سلسله بزرگان اين فن به نظر من يك نفر باقيمانده بود كه به افكار خودش و به مسايل موسيقي قديم و موسيقي سنتي با يك نوع نگرش خاص، بسيار اهميت مي داد. يك نگرشي كه ظاهراً متعصبانه به نظر ميرسد، اما اگر فكر كنيم ميبينيم كه آن كسي كه از يك گوهري مثل الماس نگهباني ميكند حق دارد كه مقداري سختگير باشد.
براي آنكه ميداند آن چيزي كه او دارد حفظ ميكند خيلي با ارزش است و نميشود آن را با يك شيشه عوض كرد. ممكن است شيشه را نوعي تراش بدهيم كه شباهتي هم به الماس برساند، اما الماس نيست.
يك نفر اين غيرت را نگاه داشته بود و به تنهايي تعليم مي داد. اين طرف و آن طرف كشور با سرمايه خودش سفر ميكرد، عده اي شاگرد تربيت ميكرد. اين آقا، كياني، بود. ما به همين خاطر از ايشان خواهش كرديم كه بيايد تا هم اين روحيه را يك مقداري تقويت كند و هم ارزشهاي گذشته اگر هم ميخواهد تغيير كند به وسيله كسي تغيير كند كه مساله را تأييد كرده باشد.
پايان قسمت اول
هشتمين جشنواره موسيقي جهان در اسپانيا
هشتمين جشنواره موسيقي جهان كه با عنوان خاص خود VIII Festival de Músiques del Món خوانده مي شود از تاريخ 3 تا 26 اكتبر در شهر بارسلوناي اسپانيا برگزار ميگردد. در اين جشنواره كه نوازندگاني از كشورهاي ايران، كره، فلسطين، كردستان، تونس، مالي، تبت، آنگولا و پرتقال در آن شركت دارند، استاد مجيد كياني (مدير محترم مركز) در روز پنجم اكتبر به اجراي برنامه پرداختند. لازم به ذكر است كه بنياد فرهنگي Fundació La Caixa كنسرت ديگري نيز در شهر Taragona و در تاريخ چهارم اكتبر براي استاد ترتيب داده بود. گاهان اميدوار است بتواند جزئيات بيشتري از خبر را در شماره هاي آينده به اطلاع اعضاي محترم برساند.
تاريخچه مرکز در فصل نامه ماهور
عين الله مسيب زاده در شماره اخير فصل نامه ماهور (تابستان 1382) در مقاله اي به بررسي تاريخچه مرکز پرداخته است که مطمئنا براي اعضا قابل توجه خواهد بود. يکي از قسمت هاي درخور توجه اين مقاله بخشي است که به وضعيت کنوني مرکز مي پردازد. در اين قسمت مؤلف مقاله که منبع خبري خود را مشخص نکرده است ذکر مي کند که در حال حاضر فعاليتي در بخش پژوهش صورت نمي گيرد و اين نکته البته با فعاليت هايي که به خصوص در زمينه نوازندگي و پژوهش هاي عملي در حال حاضر صورت مي گيرد در تضاد است. اما از سويي نيز مقاله اين خبر مسرت بخش را به اطلاع مي رساند که تعداد 2700 صفحه قديمي براي مرکز خريداري شده است، هرچندکه شايد بهتر بود اعضا اين خبر را قبل از هر نشريه و منبع ديگري از خود مرکز مي شنيدند.
سومين گردهمايی اعضا
اعضای مرکز در سومين گردهمايی ماهانه خود هرچند با تأسف بسيار از ساز هيچ يک از استادان محترم بهره مند نمی گردند اما به هر روی شاهد برنامه های زير خواهند بود:
ارائه پژوهشي در زمينه فواصل موسيقي: دکتر روح الله پرتوي
با همکاري :
سيامک آقايي سنتور
سهيل امين زاده تار
احمد محمودزاده گيتار
تکنوازي سنتور نعمت الله قنبري
Wednesday, October 08, 2003
حسين سالك و تصانيف رضاقلي خان تجريشي
سي دي مجموعه موسيقي ايراني (1) با عنوان رضاقليخان تجريشي (تصنيف 1) توسط موسسه فرهنگي هنري آواي مهرباني منتشر شده است که شامل 22 تصنيف به همراه متن اشعار و ديسکوگرافي (صفحه شناسي) مي باشد. در اين مجموعه حسين سالک (عضو پيوسته مرکز) استخراج اشعار و ضبط صفحات و ديسکوگرافي صفحات را به عهده داشته است. ديگر همکاران اين مجموعه عاصمه فندرسکي، سلمان سالک، محسن محمدي و امير منصور هستند.
از اين مجموعه 3 اثر ديگر با عناوين : سيد حسين طاهرزاده 1 و 2 و تار ميرزا حسينقلي در دست انتشار است.
مراکز فروش :
انتشارات پارت : روبروي دانشگاه تهران
انتشارات سحر: روبروي دانشگاه تهران
فروشگاه بتهوون : چهارراه وليعصر
فروشگاه نويد : ميدان انقلاب، جنب سينما مرکزي
فروشگاه حصار : تجريش، بازارچه قائم
کتاب مهناز : يوسف آباد
Tuesday, August 19, 2003
شيوه جناب ميرزا در نوازندگي تار
مرحوم آقا حسينقلي معروف به جناب ميرزا به تائيد همگان تواناترين نوازنده تار در طول تاريخ بوده چنانچه به گفته يكي از شاگردانش آقا حسينقلي پايه ساز را بجائي رسانيد كه كميت ديگران لنگ شد .
از اين استاد بزرگ موسيقي صفحاتي بجامانده كه هر چند بيانگر تمامي زيبائي هاي ساز استاد نيستند اما با گوش دل سپردن به آنها ناخود آگاه اين سروده عارف بياد ميايد كه:
كاسه تار بعد از او زيبد كه درآن عنكبوت بندد تار
اما خوشبختانه كيفيت اين صفحات در حدي هست كه بتوان شيوه استاد را بررسي نمود و ما اين پژوهش را بر اساس محورهاي اساسي موسيقي ايران انجام ميدهيم.
اين محورها عبارتند از: صدا، فواصل، گردش نغمات، وزن، تزئين و تكرار
1- صدا:صداي ساز استاد صدائيست كه از شاهنامه فردوسي، غرليات حافظ وسعدي، گنبد مسجد جامع اصفهان وخط مير عماد ميشنويم و براي خلق اين صداي زيبا از عوامل زير استفاده شده:
الف – نوع وساختمان سازي كه بكار گرفته شده كه به احتمال زياد صنعت هنرمند بزرگ استاد فرج اله است.
ب- نحوه گرفتن ساز: آقا حسينقلي ساز را بر روي سينه مي گرفته و اين امر نيز باعث مي شده كه صداي ساز بازتر شود زيرا بدين ترتيب سطح تماس كاسه با بدن كمتر شده و از طرفي محل تماس كاسه با بدن (قفسه سينه) نيز در ايجاد صدائي روشن و درخشنده و در عين حال محسوستر و قابل لمستر داراي نقش بسزائي ميباشد.
ج – نحوه مضراب زدن: قرار گرفتن تار بر روي سينه و نگه داشتن كاسه توسط ساعد دست باعث ايجاد نقطه اتكائي ميشود كه با وجود آن انرژي لازم براحتي از كتف و آرنج به مچ دست و از آنجا به مضراب منتقل ميگردد و به اين طريق ميتوان با كمترين دامنه حركت از مضرابهاي قوي و مغزدار و در عين حال سريع و با شدت نواختهاي مختلف بهره مند شد.
د- انتخاب مضراب مناسب كه احتمالا داراي موم بيشتر و فلز كوچكتر بوده و همچنين جنس فلز مضراب و شكل آن بي تاثير نخواهد بود البته لازم به ذكر است كه تمام موارد ياد شده فقط وسيله بوده و اصل همان ذوق سليم و معرفت نوازنده است كه در هر موردي زشت را از زيبا تشخيص ميدهد و از وسايل در جهت خلق زيبائي استفاده مينمايد كما اينكه در مورد آقاحسيقلي نقل است كه هر سازي كه دست ميگرفتند همان صداي مطلوب را ايجاد ميكردند و يا شاگردان كه خيال ميكردند راز توانائي استاد در مضراب اوست روزي مضرابش را ربوده اما با كمال تعجب چيز فوق العاده اي در مضراب استاد نمي يابند .
2- فواصل: با بررسي پرده بندي ساز آقاحسينقلي در مييابيم كه اين پرده بندي كاملا منطبق است با آنچه صفي الدين و مراغه اي و ديگر دانشمندان در كتابهاي خود آورده اند مثلا در دستگاههاي چهار گاه و همايون و اصفهان فواصل بر اساس نوع ملايم چهارم (ج ط ج) است و اساس پرده بندي ساز استاد همان تقسيمات هفدهگانه در يك اكتاو ميباشد با اين تفاوت كه دو نغمه ب و يز در عمل حذف شده و پانزده فاصله در يك اكتاو داريم و به همين دليل تعداد پرده هاي بسته شده برروي دسته تار آقاحسيقلي 22پرده ميباشد .
3- گردش نغمات: در آثار اقا حسينقلي گردش نغمات در محدوده دانگ بوده و فواصل پيوسته و حركت از بم به زير ميباشد و گسترش گوشه ها بوسيله دانگهاي پيوسته انجام ميگيرد. عبور از گوشه اي به گوشه ديگر بامهارت و زيبائي اعجاب آور و در حد اعجاز صورت ميگيرد. به اينگونه كه هرگوشه استقلال و محتواي خود را دارد و فضائي متفاوت بوجود مي آورد اما با اين حال به علت انسجام و بافت قوي و ارتباط معنوي گوشه ها يك وحدت زيبا از ابتدا تا انتها حكمفرماست و اين نشانگر يكي شدن نوازنده با موسيقي است كه اين امر در مورد جناب ميرزا به عنوان يك رديف دان درحد اعلاء خود مي باشد
4- وزن: نمونه هاي زيباي اجراي ادوار ايقاعي را ميتوان در آثار آقاحسيقلي مشاهده نمود از جمله پيشدرآمدهاي ماهور تصنيف چهارگاه و شهرآشوب چهارگاه، ازلحاظ تمپو (سرعت)، تغيير در اين عامل (كند و تند شدن سرعت) يكي از عوامل ايجاد حركت در كارهاي جناب ميرزاست كه همراه با تغيير شدت نواخت در ريزها و تكها حركتي نشاط انگيز ايجاد ميكند .
5- تزئين و تكرار: علاوه بر تزئين و تكرارهائي كه جزو ساختار رديف بوده و در كار آقاحسينقلي به زيبائي مورد استفاده قرارگرفته ميتوان در اين قسمت به نحوه اجراي مضراب ريز و همچنين واخوان اشاره كرد.
ريزهاي آقاحسينقلي به حدي پيوسته و مرتب و به هم بافته شده است كه هر قدر هم دور نوار را كم كنيم باز اين پيوستگي و تنيده شدن راست و چپ ها از بين نميرود و با ايجاد شدت نواختها و سرعتهاي متفاوت و حالت اجراء (از نظر زمان بين راست و چپ ها در ريز)، ريزهاي متنوع، متناسب با موقعيت ساختاري ريز بوجود مي آيد كه زيبائي وصف ناپذيري دارند، همچنين استفاده بجا و متناسب از واخوان درتمام طول نوازندگي از ويژگي هاي جناب ميرزا است و ايشان از اين دو عنصر بگونه اي استفاده ميكنند كه در عين اينكه بافت و زمينه و بستر نغمات را ايجاد مي نمايند و انگار كه بگوش نمي آيند اما با حذف حتي يك واخوان يا ريز فوراً جاي خالي آن احساس ميشود و به كار لطمه مي خورد و شايد بخاطر همين حساسيت هاست كه جناب ميرزا از تار پنج سيم استفاده ميكرده و هرجا تاري باشش سيم به او ميدادند بلافاصله سيم ششم (زير واخوان) را باز مي كرده و بعد مي نواخته اند .
با بررسي آثار آقاحسيقلي مي توان گفت كه نجوه بيان موسيقي جدي است و تمام ويژگيهاي موسيقي سنتي را دارا مي باشد و با اينكه داراي تكنيك فوق العاده بالائيست اما جنبه ويرتئوزيته و نشان دادن مهارت و كسب شهرت ندارد.
نكته اي كه با توجه به آثار قدما به آن پي ميبريم اينست كه همه آنها اين موارد را رعايت مي نمودند اما آنچه جناب ميرزا را از ديگر اساتيد زمان خودش ممتاز مي نمايد رسيدن به حد كمال در تمامي محورهاي ياد شده مي باشد تا حدي كه اين زيبائي در ظاهر نيز نمودار شده بطوري كه اگر هيچ صفحه اي از جناب ميرزا باقي نمي ماند، تنها از ديدن تصوير ايشان كه به زيبائي ساز را در آغوش گرفته است مي توانستيم صداي زيباي ساز ايشان را به گوش جان بشنويم .
(سيدوحيد بصام )
صد و يك سال با صبا
برنامه صد و يك سال با صبا به مناسبت بزرگداشت استاد ابوالحسن صبا به مدت پنج شب توسط موسسه فرهنگی" آواها و بناها " برگزار مي شود.اين برنامه شامل دوقسمت ميباشد در يک قسمت استاد داريوش پيرنياکان وآقای حميد رضا نوربخش به اجرای سازوآواز می پردازند و در قسمت ديگر گروه"سپهر" که اعضاء آن همگی عضو پيوسته "مرکز حفظ و پژوهش موسيقی" مي باشند به اجرای برنامه می پردازند .
برنامه گروه سپهر به شرح زير ميباشد:
1- چهارمضراب نوا ( براساس اجرای استاد ابوالحسن صبا)
2- تکنوازی
3- تصنيف قديمی" نبود زرخت قسمت ما غير نگاهی ..." (بر اساس اجرای استاد عبدالله دوامی)
4- تکنوازی
5- تصنيف قديمی "به تومشغول بود ..." ( بر اساس اجرای رضا قلی خان
تجريشی)
6- رنگ نوا
اعضاء گروه:
مسعود رستمی سه تار
احسان عابدی نی
حسين سالک کمانچه
بهنام معيريان عود
احمد رضاخواه سنتور
بهاره فياضی تار
آساره شکارچی ضرب
گروه سپهر از سال 1379 با تشويق استاد مجيد کيانی وبا هدف باز سازی آثار استادان قديمی تشکيل شده وبه مدت دو سال ازراهنمائيهای استادان داريوش طلايی و داريوش پيرنياکان استفاده کرده است که ازايشان قدردانی می شود.
|